فرهنگ نثار به سی بی اس: طالبان رویاهای من را کشتند
فرهنگ نثار پناهجوی افغانستان که از سوی یک موسسه آمریکایی به کانادا منتقل شد، درکابل مجری یک رسانه بوده است. او از زندگی سخت خود در دوره طالبان به سی بی اس گفته است. او می گوید: من می خواستم رویاهایم را در افغانستان دنبال کنم، اما طالبان همه چیز را تغییر دادند. او به سی بی اس گفته است که «من در افغانستان از پدر و مادر فوق العاده ام متولد شدم. علاقه زیادی به موسیقی، بازیگری و تلویزیون دارم. من شغلی داشتم که به من این امکان را می داد که خلاق و پرشور باشم و برای ادامه پیشرفت حرفه ام با تمام توان تلاش نمایم.اما این دوران هیجان انگیز در زندگی من، ناگهان درآگست 2021 به پایان رسید، زمانی که طالبان دولت افغانستان را سرنگون کردند.در افغانستان، در لیسه معرفت کابل درس می خواندم، مکتبی که در سطح بین المللی به خاطر برنامه های هنری و موسیقی اش، که شامل آواز و بازیگری بود، شهرت دارد.با حمایت خانواده و دوستانم در سال 2015 خوانندگی را در یک گروه موسیقی آغاز کردم.من آواز خواندن را دوست دارم زیرا یکی از بهترین راه ها برای بیان احساساتم است.من همچنین به اندازه کافی خوش شانس بوده ام که با گروهی اکنون در کانادا اجرا می کنم، زیرا بسیاری از همکاران من به کانادا آمده اند. یکی از بزرگترین علایق من مجری بودن در تلویزیون است. در افغانستان، من خوش شانس بودم که شغل رویایی خود را داشتم و مجری یک برنامه تلویزیونی ملی بودم.می خواستم اهدافم را در کشورم دنبال کنم. اما طالبان رویاهای من را کشتند.
در خلال هرج و مرجی که در حین تصرف کابل توسط طالبان به وجود آمد، می ترسیدم که قرار است گلوله بخورم. آن روز درسطح شهر بودم، شروع کردم به دویدن به سمت ایستگاه سرویس. زنی در خیابان که مرا از برنامه تلویزیونی ام شناخت، به من پیشنهاد کمک کرد، اما من به او گفتم که باید به خانه برگردم. وقتی به آنجا رسیدم در شوک کامل بودم، از آنجایی که من در تلویزیون شناخته شده بودم، می ترسیدم هدف قرار بگیرم و کشته شوم. تصمیم گرفتم تمام تصاویرم را بسوزانم و عکسها و ویدیوهایم را از دستگاههایم پاک کنم تا از امنیت خودم و خانوادهام محافظت کنم.
در نهایت سازمانی از آمریکا، با پدرم تماس گرفت و به ما کمک کرد تا درخواستهای خروج از کشور را بررسی کنیم. من و مادرم یک ماه در پاکستان بودیم، اما پدرم نتوانست بیاید. من و مادرم در اکتوبر 2021 به کانادا رسیدیم. بیش از یک سال بعد، پدرم توانست دوباره با ما یکجا شود. بالاخره من دوباره با تمام خانواده ام هستم.
ما زندگی جدید خود را در کانادا آغاز کرده ایم. وقتی به اینجا رسیدیم با استقبال گرم همو وطنان و کانادایی ها مواجه شدیم.
خوشحالم، دوستان و بهترین فرصت ها برای ادامه کار در جهت اهدافم را دارم. من با افراد خوب ودارای قلب های مهربان آشنا شده ام و به مرور زمان در خانه جدیدم ، احساس آرامش پیدا کرده ام. من در حال حاضر دانش آموز دبیرستانی در کالج نوتانا هستم. من دوستان زیادی از سراسر دنیا دارم. من چیزهای جدید زیادی یاد گرفته ام، یک روش جدید زندگی و یک زبان جدید. معلمانم از من حمایت می کنند و در کنار من هستند. من هنوز در حال بهبودی هستم و راه خود را پیدا می کنم – و از نظر احساسی و جسمی بهتر می شوم. میخواستم داستانم را به اشتراک بگذارم تا دیگران را تشویق کنم تا رویاهایشان را دنبال کنند، مهم نیست که با چه نوع ناملایماتی روبرو میشوند.من قصد دارم برای رسیدن به هدفم در تلویزیون کار کنم تا بتوانم داستان های مهم زنده گی های دیگری را به صحنه جهانی بیاورم.