ٍ
America آمريكا

به آمریکا خوش آمدید

به امریکا خوش آمدید!

نیک‌خواه هروی

روزنامه‌نگار

پس از حدود دو ماه روزهای سخت و طاقت‌فرسا، فرصتی پیش آمد تا هرات را ترک کنم. هیچ‌گاهی تصور نمی‌کردم روزی برسد تا برای ترک کردن شهری که آن را با دل و جان دوست دارم و عاشق آن هستم، لحظه‌شماری کنم.

وقتی طیاره از میدان هوایی هرات برخواست، حال عجیبی داشتم. از پشت پنجره طیاره به دوردست‌ها خیره شده بودم و با دشت و کوه وطن وداع می‌کردم. نمی‌دانستم چند روز، ماه و یا سال بعد دوباره می‌توانم از پشت پنجره طیاره کوه و دشت هرات را به تماشا بنشینم.

بعد از ترک هرات دو روز در کابل ماندم. اعتراف می‌کنم که این دو روز دو سال بر من گذشت. انگار زمان متوقف و عقربه‌های ساعت قفل شده بود. هر نیم ساعت به صفحه تلفن همراه خود زیر چشمی نگاه می‌کردم تا مطمین شوم زمان می‌گذرد.

ماه نوامبر تازه شروع شده بود و هوا گرم بود. وقتی طیاره ما در میدان هوایی شهر دوحه قطر بر زمین نشست، انگار بار بزرگ از روی شانه‌هایم برداشته شد. حس پرنده‌ای را داشتم که بعد از سال‌ها از قفس آزاد شده است.

حدود ۲۶ روز در کمپ نظامی ارتش امریکا در قطر ماندیم. رویه سربازان امریکایی با مهاجران افغانستان بی‌نهایت دوستانه بود. جهت هماهنگی بهتر و این‌که بتوانیم برای حضور مهاجران سهولت ایجاد کنیم، جلسه‌‌ای با یکی از افسران ارتش امریکا تنظیم کردیم.

در آغاز جلسه یکی از حاضران صحبت کرد و از برخورد شایسته و همکاری نظامیان امریکایی سپاس‌گزاری نمود. افسر ارتش پاسخ داد که نیازی به سپاس‌گزاری نیست و آمریکا چند ماه دیگر «وطن خود شما» خواهد شد.

من با شنیدن این جمله تعجب کردم! چگونه ممکن است امریکا وطن ما شود؟ چند روز بعد وقتی طیاره ما پس از ۱۸ ساعت و یک توقف از قطر به آمریکا رسید، بازهم از پشت پنجره طیاره به آسمان‌خراش‌های شهر نیویورک خیره شده و نگرانی از آینده بزرگترین دغدغه‌ام بود.

از فرودگاه شهر فیلادلفیای ایالت پینسلوانیا، به طرف کمپ نظامی «فورت دیکس» نیروی هوایی ارتش امریکا در ایالت نیوجرسی حرکت کردیم. تغییر منطقه زمانی، طی نمودن مسافت طولانی و خسته‌گی راه در چهره تک تک مسافران خودنمایی می‌کرد.

وقتی وارد کمپ نظامی نیوجرسی شدیم، زن میان‌سالی با چهره خندان و صدایی گرم گفت: «Welcome to America» به‌عنوان یک پناه‌جوی بی‌وطن که تمام دار و ندارش را باخته و با یک کوله‌پشتی کوچک مجبور به ترک وطن  شده بود، انتظار چنین پذیرایی گرمی را نداشتم.

باوجود برخی نارسایی‌ها که عامل اصلی‌اش خود پناه‌جویان افغانستان بودند، حدود دو ماه اقامت‌ام در کمپ نظامی نیوجرسی، یکی از بهترین دوران زنده‌گی‌ام بود. در این مدت دوستان زیادی پیدا کردم و واقعا احساس می‌کردم سربازان امریکایی ماندند هم‌وطنان خودم هستند.

در جلسه‌ای که با مسوول عمومی کمپ داشتیم و پناه‌جویان او را والی صاحب می‌گفتند. برای ما توضیح داد که رهبری وزارت دفاع به آنان گوش‌زد کرده که پناه‌جویان روزهای دشواری را سپری کرده‌اند و از نهایت صبر و بردباری در برخورد با آن‌ها کار بگیرند و تلاش شود فضای مناسبی برای پناه‌جویان ایجاد کنند.

پیش از رسیدن به امریکا تصور می‌کردم به‌عنوان یک پناه‌جوی تبعید شده روزهای دشواری در پیش خواهم داشت. روایت‌های دردناکی از نسل‌های گذشته مهاجران افغانستان در کشورهای همسایه شنیده بودم.

نگران بودم که برخورد جامعه کشوری که زبان و فرهنگ و دین‌شان متفاوت  با یک پناه‌جو چگونه خواهد بود؟  بیش‌تر از یک‌سال از اقامت‌ام در آمریکا می‌گذرد، در این مدت با همکاری حکومت، نهادهای کمک‌رسان و دوستان جدیدی که پیدا کردم، خیلی زود در جامعه ادغام و زنده‌گی جدید خود را آغاز نمودم.

حالا دیگر خیابان‌های شهر الکساندریا و کوچه پس کوچه‌های واشینگتن دی سی را بلد شده‌ام، لایسنس راننده‌گی گرفتم، کار پیدا کردم و چند سمستر در کالج زبان انگلیسی آموخته‌ام. وقتی به گذشته نگاه می‌کنم پیمودن این راه بدون ملت، دولت و جامعه‌ای که من و هزاران پناه‌جوی دیگر را با نهایت مهربانی در آغوش گرفت، ممکن نبود.

درد دوری از وطن و عزیزان واقعا سخت است. این‌ را فقط کسی می‌تواند درک کند که چنین تجربه‌ای داشته باشد، اما با این وجود، تا حالا من در آمریکا احساس نکردم یک فرد غریبه هستم و بر خورد توام با احترام جامعه حس خوشایندی را به عنوان یک مهاجر تازه وارد به من داده است.

چند روز پیش با یکی از دوستان آمریکایی صحبت می‌کردم و او از من پرسید: «پس از یک‌سال زنده‌گی در این‌جا چه حسی داری؟ آیا می‌خواهی وقتی شرایط عادی شد روزی دوباره به افغانستان برگردی؟»

چند لحظه مکس کردم و گفتم: «ترک کردن امریکا همان‌قدر برای من سخت است که شهر، کشور، خانواده، دوستان و عزیزان خود را در افغانستان ترک کردم.» دوست من خنده‌ای کرد و گفت به امریکا خوش آمدی!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا