جامعه
دشمنان رنگارنگ نوروز؛ روایت جوانان معترض
–فلسفه نو روز: نوروز دشمنان گوناگونى دارد. گروهى درد دین دارند و هدف شان پاسدارى از مرز هاى اعتقاد در برابر یورش سنتهاى آتش پرستانه است. دسته اى با تمامى سنن فرهنگى این خطه باستانى سر دشمنى داشته و به بهانه دین با نوروز مخالفت ورزیده و هر آنچه را که از آن بوى تمِدن کهن این سرزمین به مشام آید مى کوبند. جمعى دیگر خصلت و سرشت شان زمستانى است و همینکه عمامه اى بر سر پیشانى گذاشته،چشمان خویش را سرمه نموده و با جبینى ترش و چهره اى گرفته بر صدر مجلسى تند نشستند تصور مى نمایند که گویا به خدا نزدیک شده و صلاحیت دارند تا هر امرى را که دلشان خواست حرام و یا حلال اعلام نمایند. نوروز با آنکه امروز در تمامی نقاط دنیا و از سوی فرهنگها و تمدن های گوناگونی از جاپان و چین و هند گرفته تا پرتگال و امریکای شمالی و لاتین به بهانه ها و زیر نام های گوناگونی تجلیل می شود، هیچ اصل دینی ندارد. نوروز فراتر از تاریخ و مذهب است و ریشه هاى آن در ژرفناى تاریخ و فراتاریخ منطقه فرو رفته است.
اگر نوروز را از گذشته هاى دور روز اعتدال بهارى نامیده اند که در آن هم شب و روز برابر مى شوند و هم هوا معتدل مى گردد، طرفداران تجلیل از آن را مى توان رهروان خط اعتدال نامید، همانطورى که مخالفانش را مى توان در قطار افراطگرایان زمستان طنیت قرار داد. نوروز سمبول زندگی و زایش و رویش است همانطورى که دشمنان آن سپاهیان انتحار و مرگ و تباهی اند. نوروز، روز تجلیل از درخشش آفتاب و چیره شدن نور است، و مخالفان آن ساکنان مغاره ها و تاریکخانه هایی اند که از دیدن آفتاب ، روبرو شدن با جامعه و بالآخره از نشان دادن چهره های شان به مردم هراس دارند.
نوروز در افغانستان:
زمان نوروز در افغانستان: March 21 مصادف با اول حمل میباشد مردمان افغانستانی، با آنکه سالهای متمادی درگیر جنگ و ناآرامی بودهاند اما هنوز هم به فرهنگوآداب خود پایبندند و مراسمهایی مثل نوروز را با همه توان جشن میگیرند. مراسمهایی که پیش از نوروز در افغانستان برپا میشوند، معمولا از چهارشنبهسوری یا همان آخرین چهارشنبه سال آغاز میشوند.
آدابورسوم نوروز در افغانستان:
مراسم گلسرخ: کوهستان و تپههای زیادی در مزار شریف، یکی از ولایتهای افغانستان، وجود دارد که روی آنها گلها و گیاهان خاصی از جمله لاله وحشی و گل سرخ میروید، با دیدن این گلها مردم از افغانستان به سوی مزار شریف میروند تا روئیدن گلها را روی تپه جشن بگیرند. آنها لباسهای خاصی به تن میکنند و به جشن و شادی میپردازند.
مراسم دهقان: کشاورزان در نوروز محصولاتشان را در معرض دید عموم قرار داده و به فروش میرسانند، در سالهای اخیر مسئولین رده بالای افغانستان هم از محصولات کشاورزان دیدن میکنند، این رسم بیشتر در شهرهای بزرگ بهخصوص کابل رونق دارد.
هفت میوه: مردمان افغانستانی در نوروز خوراکیهایی مثل سبزیپلو، کلوچه و هفتمیوه (نوعی آجیل) مصرف میکنند.
سمنک: در نوروز آنها طی مراسم خاصی از صبح تا عصر به پختن سمنو میپردازند و بر سر سفرههایشان سمنو میگذارند.
سرگرمی: بزکشی یکی از مسابقات معروف و باستانی مردم است آنها در ایام نوروز هم این مسابقه را برپا میکنند و از آن لذت میبرند.
۲–خاطرات دختران معترض از نو روز های زندگی شان:
یادم میاید وقتی طفل بودم ماه حوت که میشد مادر کلان مادری ام به فکر آماده گی نو روز و دسترخوان هفت سین میبود شب سال نو غذا های لذیذی می پختند سبزی پلو همان برنج سفید باسبزی، کوفته گوشت گوساله به طعم خیلی لذیذ و نوشیدنی مورد علاقه من از طفولیت به کوک کولا بود که تا هنوز هم از آن علاقه اندکی کاسته نشده واین مقوله بیشتر رایج بود گویا خوردن غذا های خوب و لذیذ در شب نو روز به معنی این است که تا اخر سال غذا خوب خورده میشود اینرا به فال نیک میگرفتند. من دوست داشتم لباس های جدید در نو روز به رنگ سفید به تن کنم چون سفید برایم پیام و روشنی و پاکی داشت شب سال نو بازار میرفتیم و چوری های زیادی پیش همان زن های چوری فروش به رنگ های سرخ به دست میکردیم چون چوری های سرخ با لباس سفید خیلی قشنگ معلوم میشود هیچ وقت از این ترکیب بخصوص در نو روز خسته نمی شدم. و ما از خوشی نو روز و آمدن بهار ذوق زده میشدیم برای من نو روز همیشه پیام شادی و تازه گی وخوردن هفت میوه لذت خاصی با دست های مادر بزرگ داشت وقتی ده روز یا کم بیش به نو روز باقی میماند مادر بزرگ با تمام وجود کار میکرد از خانه پاکی گرفته تا سمنک و هفت میوه یادم میاید وقتی هفت میوه جور میکرد خیلی یک دیگ بزرگ را پر از میوه های خشک میکرد که از همه اش بدتر پوست کردن بادام و چارمغز تر کرده شده بود خیلی حوصله گیر بود اما مجبور بودیم همراهش کمک کنیم تا همه مواد هفت میوه آماده شود او خانم جشن ای است و هیچگاه از کنار مناسبت های فرهنگی و تمدنی به آسانی نمی گذشت حالا که مریض و خسته است این خاطرات اش زیاد برایم اذیت کننده است. تا چندین روز بعد از نو روز هم با خیال راحت میتوانستیم هفت میوه نوش جان کنیم و دغدغه اینکه هفت میوه بزودی خلاص میشه را نداشتیم. نو روز جشن ایکه با سیاست کار ندارد اما گروه ای که از تمدن و جشن های باستانی چیزی نمی دانند زندگی طبعیت را بالای خود طبعیت حرام کرده اند. مگر شما چی نقشی در زنده شدن طبعیت دارید که بخواهید انرا منع کنید؟ هر ساله این روز را در کشور خود با دغدغه این که نو روز را کجا برویم و از دل طبعیت لذت ببریم به فکر میبودیم، اما دو سال میشود از نو روز و سال نو و از زایش و طبعیت خبری نیست از نو روز بوی مکتب میاید چون هر ساله بعد از سه حمل مکاتب شروع و دختران و پسران همگی با شور و شوق فراوان بطرف مکتب روانه میشدن دلم برای این نسل میسوزد که از ما هم کرده بدچانس بودن در قرن ۲۱ که مردم به مریخ سفر میکنند و طول عمر را افزایش میدهند هنوز طالب در بستر خواب است و از خشتک و تنبان زنان خلاص نشده و دختران را از دانش منع میکند اینها فردا برای تاریخ چی جوابی در مقابل این همه کور ذهنی خود دارند؟ من با شروع نو روز دوباره جان میگیرم احساس تازه گی برایم دست میدهد چی کسی حق دارد تولد و زایش طبیعت را حرام کند؟ به حدی این گروه طالبی بد و نظام های توتالیتر زشت هستند که حتی با طبعیت و زایش آن مشکل دارند. نوروز، جشنی باستانی است که قدمتی دیرینه دارد و از دیرباز در دنیا برپا می شده است. از چند ماه پیش از فرارسیدن این عید بزرگ در کشورهای گوناگون همه در تکاپو و تلاشاند و خود را برای این جشن عظیم آماده میکنند. حالا که دو سال از سقوط نظام میگذرد نو روز را این دیو صفاتان ممنوع کردند و ما در مهاجرت به یاد نو روز هایکه گذشت افسوس میخوریم شاید نوروز را جشن بگیرم اما هوای وطن را نداریم نو روز با همان سبزه زار های پنجشیرم با همان جشن گل ارغوان تپه گل غندی و… لذت بخش است به امید آبادی سرزمین ام به امید رهایی به امید فدرالیزم شدن مهمین ام به امید عدالت اجتماعی زنده باد خراسان کهن و اریانای بزرگ و ما به آن دو ارزش بزرگ بزودی بر میگردیم…
گویید به نوروز که امسال نیاید
در کشور خونین کفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمه شادی نسراید
ماتم زدگان را لب پرخنده نشاید
خون می دمد از خاک شهیدان
وطنوای ای وای وطن وای
گلگون کفنانرا چه بهار و چه زمستان
خونین جگران را چه بیابان چه گلستان
در کشور آتشزده در خانه ویران
کس نیست زند بوسه برخسار یتیمان وای
کس نیست که دوزد به تن مرده کفنوای
ای وای وطن وای
از سینه هر سنگ تو خون می دمد امروز
از خاک تو مستی و جنون می دمدامروز
آن لاله چی دیده که نگون میدمدامروز
وآن سبزه چرا زرد و زبون می دمد امروز
سرخست بخون پا و سر و سرو وسمنوای
ای وای وطن وای
استاد خلیل الله خلیلی
نوروز که نماد از فرهنگ وتمدن نیاکان ماست را گرامی داشته و حذف جشن نوروز را از تقویم افغانستان توسط طالبان، را به معنی دشمنی آشکار با فرهنگ و تمدن خود میدانیم… مژگان فراجی خبرنگار
جشن دهقان از فرهنگ کهن آریانایی بزرگ است ما تجلیل خواهیم کرد و مثل سازمان ملل متحد عمل امارات خشم و پشم طالب را تقبیح میکنیم.. شیبا روفی فعال حقوق زن و معترض
روزگاری را به یاد دارم که هنوز کودکی بیش نبودم و اما برای رسیدن نو روز از یک ماه قبل با یک توته زغال از بقایای چوب های سوخته دیگدان مادر کلان به دیوار حویلی هر روز که میگذشت یک خط میکشیدم و هر قدر نزدیکتر میشدم هیجانات من هم بیشتر میشد. روزی که شب اش سال تحویل داده میشد دست با بدست مادرکلان راهی کشتزار های گندم میشدم و با شور و شوق گل نازکک، گندمک، ناخن عروس و… سبزیجات تازه را از لا به لای جوانه های گندم میچیدم از شیره سبزی دستانم رنگ حنا میگرفت. کم، کم نزدیک شام میشد و بوی سبزی چلو در و دیوار خانه را عطراگین مینمود. تا هموار شدن سفره شب سال نو بیقراری میکردم خواهر بزرگتر که مسولیت پاککاری کلکین و شیشه هایش را داشت به پی تو زیر کلکین دور از خواهران کوچکترین مشغول میشد چون سن کمتر داشتم نمیتوانستم به شیشه ایکه از دور برق میزد دست بزنم و اما هر روز آرزوی بزرگتر شدن را داشتم تا کار خواهر را از او گرفته باشم. بوی نان گندم در روزهایکه کندو های گندم و آرد آن به اتمام رسیده بود و شوق خوردن آن بعد از مدتها عوض نان جواری خوشحالی دیگری داشت. معمولا در سفره مادر بزرگ ماست گاوی که با دستان ترک خورده اش آماده میشد سبزی های دست چین خودم، کشته تر شده، چلو سفید دست پخت مادر و نان های دستکی تندروی شامل بود.
بعد غذا چای نوشی با شیرینی گک های گلابی و سبز و مخصوصا طعم خربوزه و داستان سرایی و قصه های شاه و پری و بقیه داستانهای شهنامه توسط مادر کلان.. خواهر بزرگترم معمولا شبهای سال نو موهای بلندم را چوتی بافی میکرد و تا صبح از شدت درد خواب رفته نمیتوانستم و هر بار که سر بلند میکردم گویا من را با موهایم آویزان کرده باشن و از طرف دیگر دستان نقش انداخته با حنا و شوق باز کردن موها برای فردا و شستن و دیدن رنگ حنا. قبل سال نو معمولا پدر بزرگ پخته های حاصل زراعت و بقیه اقلام زراعتی را به بازار میله سه شنبه که ساعتها فاصله داشت از محل زندگی با پای پیاده میبرد و از انطرف در گوشه قدیفه چپلک های رنگارنگ پلاستیکی، بوره، صابون، شامپو، روغن شمع، سنگ نمک، گوگرد و ریسمان برای گاز انداختن آنهم به فرمایش من و خواهران که به زیر درخت توت پشت حویلی میبردمش و بلند ترین شاخ اش را نشانه میگرفتم و بعد سفارش میدام که چگونه ریسمانی بخواهم را با خود میاورد. پدر کلانمرد کهن سالی بود که برای حفاظت از فرزندان، فرزندش که در تبعید بودند، قامت راست کرده بود و برای حفاظت آنها سنگ تمام گذاشته بود او را همچو ابر قهرمان مرد در دنیای کودکانه ام دارم که هیچگاهی تلاش و خاطراتش فراموش شدنی نیست و حتا بدیلی تا اکنون برای مردانه گی او ندارم.
گاهگاهی شبهای سال نو با نامه ایی از سمت پدر رنگین تر میشد و نامه را برای بزرگتر ها میدادم تا انجایکه نامم را ذکر کرده برایم چند بار به تکرار بخواند و مثل همیشه نام من در خط اول و بعد از سلام و علیک جا میداشت. اما موقع خوابیدن نامه میرفت زیر بالشت دخترک تنها و دور از آغوش تنها معشوقه اش بنام پدر و بغض ایکه سیل اشک را جاری میکرد و صدای عق، عق گریه های شبانه با حجم سنگین غم دوری پدر. برای اینکه زودتر صبح بلند شوم و موهایم را باز کنم و با لباس مرینه گلدار و چپلک های رنگی و دستهای خینه دار از آمدن نوروز تجلیل کنم نمیتوانستم بخوابم و هر باری سر بلند میکردم که مبادا صبح باشد و من در خواب مانده باشم و تا اینکه صبح میشد و سفره صبحانه معمولا با پنیر یا شیر و یا هم مسکه ایکه مادر بزرگ با یک عالم مهر آماده کرده بود و با بشقاب های از حلوای سجی عمه بزرگتر آراسته میشد. ختم صبحانه آفتابه بدست کوچه تنگ و طویل پشت درب حویلی را به سمت درختان توت پشت حویلی آب پاشی و جاروب میکردم. بعدا پدر بزرگ ریسمان را در بلند ترین شاخ درخت آویزان میکرد و چوبهایش را برایم میبست و من با موهای فر فری خود را از یک سمت به سمت دیگر رها میکردم و هر قدر ارتفاع بیشتر میشد قهقه میخندیدم برای دیدن مراسم بعدی بیقراری میکردم و اینکه چگونه خود را در میان جمیعت انبوه از مردان محل به زمین ها بخاطر ریسمان کشی، نشانه زنی و رای دهی برای ملاامام جدید سال جدید برسانم.
و سر انجام در ختم روز با یک عالم خسته گی به بستر خواب میرفتم و از پا درد زیاد به خواب عمیق چشم میبستم اما در انتظار صبح قشنگتر از اول سال نو و پوشیدن لباس سیاه و چادر سفید و بدست گرفتن خریطه تکه ایی به جای بیک مکتب با دوشکچه ایی لور کرده بدست…. انزمان دور اول طالبان بود واما خوشبختانه با کنترول مناطق توسط مقاومت مسعود مکاتب الی سقوط خط و پیش روی طالبان باز بود و مردم هم زندگی بخور نمیر ولی با تلاش و زحمت شان را میگذشتاندند. فردای آن شب مادرم یک پاو گندم در لایی از یک پارچه تکه میبست و یا چند تا تخم مرغ تا به کانتین مکتب داده و کتابچه بیست ورقه و پنسل بگیرم . مکتب از خانه ما در حدود دو تا دونیم ساعت راه بود و از هر قریه گروه گروه از دختر هایکه این حق را حاصل کرده بودن روانه مکتب میشد و در مسیر راه بودن دخترانی که بنام حق تعلیم فقط رفتن و آمدن مارا تماشا میکردن و از این حق محروم بودن. وقتی در صف های طولانی داخل مکتب میشدیم و دونفره،؟ به سر فیل با تلاوت قرآن، شعر و سرود و مقاله ها زنگ مکتب به صدا میامد. رسیدن به صنف در زیر سایه درخت بید و شر، شرآب جویچه ایکه از کنار صنف جاری بود با نسیم بهاری و تخته سیاه که در اصل روی دیوار داخل مکتب ساخته شده بود و روز اول با یکجا نمودن تخم مرغ و یک بوتل رنگ سیاه نی به علاوه مواد داخل بطری های قلمی انرا از نو سیاه میکردیم و دستان مان تا آرنج بوی تیزاب و تخم مرغ میگرفت و اما همینکه دوشکچه تکه ایی را زیر پایمان هموار میکردیم و استاد درس را آغاز میکرد قشنگترین حس برای من و همه همصنفان من دست میداد. انزمان کسی مکتب میرفت که بیشترین شوق برای درس خواندن داشت گرچی روزگار قسمی بود که نه کتاب بود و نه کتابچه ولی با آنهم شوق بود و صداقت معلمین هر روز مکتب را مفید تر ساخته بود و تلاش میکردیم که بیاموزیم با سواد شدن را. اهسته اهسته با ختم دوره اول طالبا و تشکیل حکومت موقت شرایط آموزشی و وضیعت زندگی هم بهتر شد و اما تا سالهای زیادی انهایکه دختران شان به مکتب میرفت کمیونست و بی دین خوانده میشدند و مخصوصا خودم به یاد دارم که یکی از اهالی منطقه هر باری من کودک را میدید برایم خطاب میکرد دختر کمونیست کجا میری یا از کجا آمدی یا چی میخوری…. ولی گذشت و اما با داشتن هیجان برای تعویض سال هنوزهم خودم شبیه دوره طفولیت بی تابی میکنم و هنوزهم چیزی از داشتن ان احساسات خوب کم نشده الی اینکه به یاد میاورم که کشور به گذشته برگشته و دیگر هیچجشنی بنام زنده شدن و دوباره سبز شدن نیست، برعکس ان زمان کتابهای چاپی و پی دی اف بسیاری در دسترس دارم اما حس و حال باز کردن اش را ندارم دیگر معنای کتاب و مکتب مردانه شده و حتا مثل سالهای قبل بخود نمیرسم این سال بر عکس همه سالهای که گذشت آرایشگاه نرفته ام موهایم را قیچی و رنگ نکرده ام برای سال نو لباس بهاری نگرفته ام و اینک فرمان جدید و ممنوعیت اما دوباره سبز شدن و دوباره جوانه زدن و تجلیل از ان بنام نفس تازه یا زندگی دوباره بنام نوروز را گرامی میدارم و این جسم خسته را به سختی به سمت آماده کردن سمنک و هفت سین میکشانم امروز گندمهای که برای سمنک کاشته ام جوانه زدند و به سرعت در حال رشد و ریشه دواندن اند و از آن درسی گرفتم بنام جوانه زدن و از نو شروع کردن و سبز شدن و با همین شادی اندک نو روز را بخاطر جمشید بزرگ بابای سرزمینم گرامی میدارم برای خودم وعده کرده ام این سال سبز میشوم تا رسیدن به آزادی من در خاک زمین ریشه میدوانم تا موقع آزادی کشور مست مستان با پیرهن گلنگار سرخم بر کوچه های خاکی کابلستان برقم و برچم انسانیت را بر دوش بکشم و هیچ تند باد و گردابی مرا نه بلعد.
به امید رهایی… نایره کوهستانی فعال حقوق زن و معترض.
اول اینکه طالبان یک نام ممنوع است و سراسر از سخن های منفی پر هستند اگر ما نظر اندازیم به زمان جمهوریت وقتی نزدیک نوروز میشد بعضی ملا ها در منبر میگفتن که نوروز حرام است هفت میوه حرام است میله سمنک را کفر مطلق میگفتن ما شاهد چنین روز هایی بودیم همان ملا های که نوروز را حرام میدانستند امروز به یقین کاملا گفته میتوانیم که طرفدار سیاست های طالبانی هستند. نوروز یک جشن فرهنگی فارسی زبانان است که سالیان سال میشود مردم آن را تجلیل میکنند. خوب ما و شما میدانیم که بیشتر طالبان پشتون هستند و دوست ندارند فرهنگ فارسیزبان ها پیشرفت کند و یا از آن تجلیل به عمل آید چون ما شاهد این بودیم که لوحه های که فارسی نوشته شده بود همهشان را حذف کردند تعصب، تبعیض،و نفاق فرهنگ طالبان است … نوروز زنده شدن زمین است زنده شدن طبیعت است شگوفه زدن گل ها است از چنین روز زیبا باید تجلیل شود و خداوند را سپاس کرد که دوباره برایمان فرصت دوباره دیدن زنده شدن زمین را داد . ناجیهخیرخواه متعلم مکتب و معترض
نو روز، روز جنبش طالبان وحشی نیست که حذف اش کنند، اگر هر چیزی ره به طالب بگذاریم حذف کنند نقشه من و شما ره هم از جغرافیایی گیتی حذف میکنند. نو روز روز طبیعت روز وداع با زشتی و خوبی سال گذشته و روز دهقان است این جشن مبارک است… احمد باصر معترض
در پایان یک نکته مهم را نباید فراموش نمود و آن اینست که پیروان ادیان مختلفی در امتداد تاریخ شان نوروز را با خرافات آلوده ساخته و با افسانه و اسطوره عجین ساخته اند. هم زردشتى ها این کار را کرده اند هم مسیحی ها و هم مسلمانان، بی خبر از اینکه نوروز به هیچ دینى مربوط نبوده و به هیچ مذهبی پیوند ندارد. نوروز را خداوند در صبحدم هستی آفرید و تا زمانی که زمین به دور خورشید می چرخد نوروز هم وجود خواهد داشت. انتخاب نوروز نه به خاطر تخت نشینی یک شاه و پیروزی شاه دیگری بوده است طورى که دانشمندان بزرگی چون ابو ریحان البیرونی و فردوسی و دیگران بدون هیچ سند معتبر تاریخى افسانه بافته اند. جشن نوروز دست کم پنجهزار سال مى شود که بر پایه علوم ریاضی ، دانش فلک و تجربه و بر مبنای نیاز های طبیعی بر خاسته از اوضاع و شرایط کشاورزی و دامپرورى از سوى ملل مختلف و تمدنهای گوناگونی تجلیل مى شود. در شرایطی که کشور ما بسر می برد گروهی آمدند و زخم دیگر ی بر سینه نوروز گذاشتند و آن سیاسی ساختن این مناسبت غیر سیاسی است که با نوروز و فلسفه وجودی آن سازگارى ندارد. نوروز را باید از دست افسانه و اسطوره و خرافه و سیاست و تحجر نجات داد.
منبع؛
ا- مقالات خواجه بشیر احمد انصاری
نویسنده: لینا احمدی وکیل مدافع و معترض