ٍ
فرهنگ و اندیشه

ساحل سراج؛ شعر نسل نو افغانستان ازچی سخن می گوید؟!

چهارشعر از شاعر نوجوان افغانستان ساحل سراج

1

به تو فکر میکنم

‎نیستی

‎مانند نان در سفره یاسین

‎شرف در بیانیه بابای ملت

‎یا

‎لبخند روی آیینه

‎آه می کشم!

‎محو میشود خدایی که چشم عدالت را کور

‎ کشیده بود….

———————

2

آهای!

‎دختران خیابان های کابل

‎هرات

‎بامیان

‎که بوم رنگ را در دست دارید

‎بپاشید روی روزگار

‎من سیاه ام / تلخ ام

‎با من در آمیزید

‎با

‎دریا

‎آسمان

‎افغانستان

‎و

‎نیشکر را معنی دهید

‎که

‎آب دریاها شور اند

‎اشک های مادر

‎باران که دیگر ترانه بار نیست

‎دختران خیابان های کابل

‎دختران فریادهای آزادی

‎حال هندوکش و پامیر خوب نیست

‎حال هری رود

‎بودا

‎کسی از حالتان اگر پرسید

‎از جای گلوله روی گلوی تب دارخود بگویید

‎کاش یکبار خدا شبیه پیراهن گلدار تان میپوشید

‎به خیابان میرفت

‎و

‎خون را از کف مسجد پاک میکرد

‎از

‎مدرسه ها

‎ دانشگاه ها

‎زایشگاه ها

‎کاش یک بار خدا دختری باشد

‎تا افغانستان سرش را روی شانه اش بگذارد!

————-

3

فرار نکنید از من

‎عکس بگیرید

‎من تن خون بار برچی ام

‎هزار انفجار در خود دارم

‎به عکس های تان

‎به جایزه های عکس هایتان

‎به محافل بزرگداشت از جایزه های عکس هایتان

‎قسم

‎من درون عکس مرده ام

‎شهری درون عکس مرده است

‎سرزمینی درون عکس مرده است

‎که همه از آن فرار کرده اند

‎کبوتران

‎دختران

‎مادران

‎سربازان

‎رهبران

‎هر آن کسی که جا مانده

‎درون گروهای دسته جمعی سمفونی مردگان میشنود

‎من برچی ام

‎پنجشیرم

‎تخارم

‎اندرابم

‎به جایزه هایتان فکر کنید

‎وقتی از من فرار می کنید!

———

فرقی نمیکند!

‎فقط

‎اینجا 995140کیلومتر

‎                  بزرگتر و زندان تر!

‎زندانی اما ترس را بلعیده

‎او

‎زنیست آبستن آزادی

‎که اسارت را استفراغ میکند.

———

4

‎یکی بود

‎یکی ن…

‎خیلی چیز ها بود

‎اسلحه

‎تیر

‎تفنگ

‎شقیقه های رایگان

‎بمب

‎بدن های رایگان

‎یکی نبود

‎بنام خدا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا