میترا عاصی: فلمی از قهارعاصی در دست ساخت است!
میترا عاصی: روی” دادگاه” داستان کوتاه قهارعاصی، صدیق برمک فیلم می سازد
مهستی دختر قهارعاصی هفت ماهه بود که شاعر بزرگ را کشتند
میتراعاصی شاعر نویسنده وآواز خوان وهمسر قهارعاصی شاعر شهید افغانستان است که در پاییز 1375 در کوچه های کابل براثر فرود راکت جنگ های داخلی چشم از جهان بست. دراین گفتگو بانو عاصی از چگونگی آشنایی خود با شاعر بزرگ افغانستان وهمسر خود می گوید ، ا زکودک هفت ماهه مشترک مهستی عاصی که اکنون جوانی رعناست ودانشگاه را به پایان رسانده می گوید، کودکی از پدرش جزعکس ا وچیزی به خاطر ندارد.
“در دفتر ایشان بودم که عاصی آمد و بعد از سلام و علیک مرا با سوال هایش بمبارد مان کرد. حس کردم به جای برنامه اردو و به جای آرین فر، عاصی مسولیت دارد از من مصاحبه بگیرد و کلی سوال های شخصی بپرسد”
” “دادگاه “یک داستان گونه کوتاه اش بود که روی کاغذ کاهی تایپ شده و دو صفحه اش کم بود دو سال قبل تحویل صدیق برمک شد تا روی آن فلمی ساخته شود. مجموعه ای نیست که چاپ نشده باشد. اگر شعر هایی پراگنده از لابلای آنچه از عاصی با خود دارم حتمن در یک مجموعه چاپ خواهند شد”
از مصروفیتهای روزمره و دغدغههای روز خود بگویید؟
حدود 22 سال است در ناروی زندگی میکنم وسر و کارم با کودکان است. یعنی شغل دولتی من در این سرزمین معلمی است. همان کاری که در افغانستان با بزرگ سالان داشتم اما با تغیر رشته. قرار بود عمری را که در کابل جان بخاطر کسب تحصیل و خدمت به مردم سرزمینم صرف کرده بودم با تدریس در دانشگاه کابل بگذرانم که آنگونه نشد. تقدیر تنها حق 5 سال خدمت را برایم رقم زده بود و در این کشور دوباره درس خواندم و باز دویدم و دویدم تا اینجا رسیدم. حالم با کودکان خیلی خوب است. کودکان قلب پاک و دل بزرگ و عشقی چون آیینه دارند که میتوان در آن صداقت را یافت. عشق می ورزی و عشق می گیری. کار با کودکان سبب شد کار هایی در زمینه ترجمه ادبیات کودکان انجام دهم. در حال حاضر در کنار شغل معلمی که با روان کودکان سر و کار دارد، کار ترجمه را هم در همین زمینه انجام میدهم. پنج روز هفته صرف همین مصروفیت ها میشود و دو روزآخر هفته به بقیه موارد مثل موسیقی، شعر، خانواده، دوستان و…که فکر میکنم خیلی کم است.می خواستم بیشتر وقت داشتم تا به هرآنچه دوست دارم و دلم برای انجامش می تپد، برسم اما در همین حد هم راضی ام.
چقدر وضعیت افغانستان را دنبال می کنید ووضعیت زنان را چی می بینید؟
می شود از وضعیت چشم پوشید؟ هرگز. هرگز نتوانستم آن کشور و شرایطی را که در آنجا جریان دارد نادیده گرفته یا فراموش کنم. در این یک سال و چند ماه بیشتراذیت شدم. من تجربه اولین سقوط را در سال 1375 به خاطر دارم. سالی که مجبور شدم از شغلم به عنوان استاد دانشگاه دست بکشم و با کودک دو ساله ام بار دوش پدر و خانواده ام شوم. باید زن بود در آن سرزمین تا فهمید یک زن چه می کشد وقتی از ابتدایی ترین حقوق اش که حق کار و تحصیل است محروم گردد. بگذریم ازینکه چه بدبختی هایی دیگری دست و گریبان گیر زنان و دختران آن سرزمین است. گاه فقط آرزو می کنی ای کاش در یک گوشه دیگری ازین کره خاکی بدنیا می آمدم تا اینگونه شکنجه نمی شدم. وضیعت زنان افغانستان با فروپاشی سیستم و فرار مسولین آن ضربه ای بود که نه تنها بر زنان که برای تمام مردم افغانستان صدمه جبران ناپذیری زد. در حیرتم که چگونه توقع می رود در این عصر تکنالوژی زنان و دختران محروم از حقوق شان بتوانند فرزندان با سواد به بار بیاورند و یا بتوانند برای مردان شان زن دلخواه و برای فرزندان شان مادر/معلم خوبی باشند. اینان به پیامد هایی ناشی از آن که جامعه را تهدید می کند نمی توانند فکر کنند.
بیشتر انگار به موسیقی وساخت وتولید آهنگ روی آورده اید؟
من بار ها در اکثر مصاحبه ها وقتی سوالی این چنین مطرح شده پاسخ داده ام که موسیقی و ساخت آهنگ سال ها قبل با من و کنار من بزرگ شد و شکل گرفت و با عث شد کار هایی فراوانی داشته باشم تا آرام، آرام یکی پی دیگری بیرون بدهم. شعرو آهنگ هر دو انگیزه می خواهد چون بدون انگیزه کمتر می توان اثری خلق کرد. من متوجه هستم گاهی شعر هرگز به سراغم نمی آید چون نگاه می کنم همه چه در حال تکرار تلخیست که پیرامونش بار بار نوشتی و حرف هایت تکرار بیش نیست و آنجاست که موسیقی به دادم می رسد و آنچه را سروده ام یا از کسی خوانده ام و بدلم چنگ زده در لای زمزمه ای رنگ عوض می کند و حالم را خوب میسازد. اینست که تولید میشود و منتظر می ماند تا در رگ جانش خون موسیقی جریان پیدا کند و زنده شود.
می خواهید در مورد شروع آشنایی خود با قهار عاصی چیزی بگویید واینکه چطوربه ازدواج انجامید؟
ما در حد برنامه های فرهنگی همدگر را دیده بودیم و سلام و علیکی در همان گرد همایی ها داشتیم. هیچگاه فکر نمی کردم این سلام و علیک به ازدواج بیانجامد. قوس 1372 بود که برای گویندگی در برنامه اردو بخش نشرات خارجی به دفتر شمس الحق آرینفر که رییس رادیو افغانستان شده بودند رفتم. قبل از آن در شعبه هنر و ادبیات مصروف کار بودند و من از همانجا با ایشان آشنایی داشتم چون یک سالی را در شعبه نشرات خارجی برنامه فرانسوی کار کردم و پس آزینکه در کدر دانشگاه پذیرفته شدم ، کارم را ترک کردم اما شوق داشتم همکاری ام را ادامه دهم. این بود که در پست خالی برنامه اردو درخواست دادم. در دفتر ایشان بودم که عاصی آمد و بعد از سلام و علیک مرا با سوال هایش بمبارد مان کرد. حس کردم به جای برنامه اردو و به جای آرین فر، عاصی مسولیت دارد از من مصاحبه بگیرد و کلی سوال های شخصی بپرسد. بالاخره فهمیدم حرف از چه قرار بود. خواستگاری و بالاخره هم ازدواج. در ظرف سه ماه ازدواج کردیم.
از عاصی فقید آثاری نزد شما مانده است که هنوز منتشر نشده باشد؟
n “دادگاه “یک داستان گونه کوتاه اش بود که روی کاغذ کاهی تایپ شده و دو صفحه اش کم بود دو سال قبل تحویل صدیق برمک شد تا روی آن فلمی ساخته شود. مجموعه ای نیست که چاپ نشده باشد. اگر شعر هایی پراگنده از لابلای آنچه از عاصی با خود دارم حتمن در یک مجموعه چاپ خواهند شد جون برای چاپ اش برنامه ریزی مفصلی داشتم ( با بی سر و سامانی وضیعت در افغانستان جریان چاپ متوقف شد). در مورد چاپ کتاب در این شرایط نمی خواهم حرفی بزنم چون فقط مثل پاشیدن نمک روی زخم تازه و یا آرزوی خاک شده را میماند. اما اینقدر می دانم که در جویی که آب رفته است باز خواهد رفت. بالاخره چاپ خواهد شد.
از فرزند مشترک خود وعاصی فقید بگویید،علایق پدری ومادری دارد یا به زمینه های دیگری فکر می کند؟
مهستی تازه 9 ماهه شده بود که پدرش را از دست داد و چهره پدر را از روی عکس اش می خواند و معلوم است چیزی از او به خاطر ندارد، نمی توانست داشته باشد. من وقتی ازحس و حالش می پرسم برایم می گوید: «توقع نداشته باشید من از احساسی که تجربه اش را به خاطر ندارم حرف بزنم اما به اشعار عاصی علاقمند است و خیلی شباهت هایی در رفتار اش میبینم. او همه عمرش را کنار من بوده و من سعی کرده ام هر آنچه از نکات قوی و علایق تنگاتنگ اش به هنر را پرورش داده زمینه رشدش را مهیا کنم. او نقاش/رسام ماهریست. با پیانو چند سالی رفیقانه نواخت اما به خاطر فشار درس هایش دست از رفاقت کشید. میدانم برمیگردد روزی که پنجه هایش دلتنگ ساز و نوای پیانو می شود. ماستری اش را در کمپیوتر ساینس گرفت. او یکی از طرفداران پر و پا قرص مادرش و در ضمن مشاور کار های هنری مادرش است. او خودش است با تمام ضوابط انسانی و احساسات بشردوستانه اش که دوست ندارد در موردش هر جا حرف بزنم. به بودنش افتخار می کنم.
به خصوص اینکه درحوزه موسیقی فعالیت می کنید، آیا با دوست قدیم عاصی فرهاد دریا هم طرح همکاری هنری دارید ویا رابطه دوستی میان شما باقی است؟
n خوب فرهاد جان دریا یک هنرمند مشهور و مشغول است و گرفتاری هایی خودش را دارد. زمانیکه من با عاصی ازدواج کردم از کابل سفر کرده بود ولی با خانواده شان به خصوص مادر عزیز اش که خداوند روح اش را شاد بدارد رابطه تنگاتنگ داشتم و این ارتباط تا زمانی که حیات داشتند ادامه داشت. من و دخترم فرهاد جان را باری حضوری برای اولین بار در کنسرتی که در سویدن داشتند در عقب صحنه ملاقات کردیم. حدود 19 یا بیست سال قبل بود و از آمدن ما به ناروی دو سه سالی می گذشت. دگر قسمت نشد با هم ببینیم. رابطه ها امروز به خاطر فاصله های مکانی در حد پیام های گاه و بیگاه است :) در قسمت موسیقی متاسفانه همکاری هنری هنوز نداریم. جز آرزوی نیک داشتن :) و رد و بدل کردن پیام احوال پرسی در سال یک بار.
می خواهید همچنان به موسیقی ادامه بدهید وکارهای جدید روی دست دارید؟
n تا زندگی هست و صدایم مرا یاری میکند ادامه خواهم داد مگر اینکه اتفاقی برایم بیافتد. کار های تازه همه منتظر اند تصویری شوند که نشر گردد و تعدادی هم در راه است. هر قدر فشار روی زنان در سرزمین من بیشتر میشود همانقدر می خواهم قوی تر از هر زمانی کار کنم. خیلی ها می نویسند که تویی که در افغانستان نیستی با این کار هایت چه را ثابت میکنی؟ واسم اش را مبارزه می گذاری. اما به نظر من هر حرکتی خلاف موج کنونی چه با هنر و فرهنگ، چه با اعتراضات خیابانی و چه با میله تفنگ با اهمیت است و می تواند تاثیر گذار باشد. هر کسی به شیوه خودش مبارزه می کند. من فکر می کنم همینکه در این مرحله از عمرم دنبال آرزو ها و خواب هایم و دنبال شوق و علاقه ام می روم خودش یک مبارزه است و نوعی تابو شکنی در جامعه سنتی ما که سایه اش در خارج از کشور هم در بین خانواده های مان کم رنگ نیست.
دورنمای وضعیت زنان افغانستان را باتوجه به حالت موجود ومحدودیت های گسترده چی گونه می بینید؟
n من نمی خواهم بر منبر رفته و نسخه بپیچم برای آنانی که در شرایط سخت تجربه هایی تلخ دارند و اما چون خودم سال ها قبل در دوره اول قدرت این گروه متعصب و تاریک ذهن تجربه های مشابه داشتم راحت می دانم بر سر مردم چه می گذرد. اینقدر می توان گفت که زمان عوض شده است. این حالت دوامدار نخواهد ماند چون همه می دانیم پس پرده ها و عقب در های بسته سیاست چه می گذرد و چگونه و چه زمان رنگ عوض می کند و ورق تازه رقم می خورد. من آدم سیاسی نیستم اما میدانم هر نفسی که می کشیم متاسفانه با سیاست عجین است. بانوان و جوانان سرزمین ما دگر به آگاهی رسیده اند و جوان بیست و دو سال قبل نیستند. اگر از آگاهی شان عاقلانه کار گیرند از پس این شرایط هم بیرون خواهند شد. سهم مردان خانواده خیلی در تغیر وضیعت زنان در افغانستان مهم است که امیدوارم پدران و برادران رسیده و فهمیده ما پهلوی دختران و خواهران شان را خالی نگذارند. از یک دست صدا بلند نمیشود. مبارزه تنها به خیابان ریختن نیست. مبارزه نیاز به آگاهی دارد و منابع آگاهی را نمی شود از مدارس دینی کسب کرد. با موبایل دست داشته که در حال حاضر یگانه سلاح و وسیله بر ملا ساختن حقایق و در عین حال کسب معلومات است می توان از داخل خانه هم مبارزه کرد. مگر کرونا و دوران سختش در دو سال پیهم بما نیاموخت چگونه می توان از منزل کار کرد؟
به نظر شما بانوان بیرون از کشور توانسته اند به اصطلاح صدای زنان ودختران داخل باشند؟
n هر صدا برای احقاق حقوق زنان چه در خارج و چه در داخل اهمیت خود را دارد. زنان بیرون از کشور بدون آسیب پذیری و بی آنکه ترسی از تهدید و محکوم شدن داشته باشند می توانند صدای خفه شده زنان سرزمین شان باشند ولی اینکه تا چه حد می تواند یا توانسته ممد واقع شود باز هم بر می گردد به سیاست ها و برنامه هایی که ما از آن شاید بی خبریم. دنیا به طرز عجیبی مردم ما را فراموش کرده است و تحولات کشور های در حال جنگ هم بر این فراموشی نقش خود را دارد. من اینقدر می دانم که در طول این همه سال هایی که سپری گشته در هر تحول سیاسی در آن سرزمین سیلی آدم به مهاجرت پرداخته و مغز های به تکامل رسیده ما در خارج از کشور سر می کنند. این فرار مغز ها در همین دو سال با آمدن گروه تاریک اندیش چند برابر بود. ما را مجال زندگی در سرزمین مان ندادند و این جای یک تاسف بزرگ دارد.
درهمین صفحه در یک ستون:
قهار عاصی شاعر شهید افغانستان در پاییز سال 1375 در شهر کابل براثر راکت جنگ های داخلی کشته شد. او مشهورترین ومحبوب ترین شاعر افغانستان است. “غزل من وغم من”، ” دیوانه عاشقانه ء باد”، ” مقامهء گل سوری”، از آتش از بریشم” و… از مجموعه های منتشره از اوست. شعر قهار عاصی بیش از هر شاعر دیگری به موسیقی راه یافت وبیشترین آهنگ های محبوب مردم افغانستان ، ساخته های فرهاد دریا آهنگساز بزرگ افغانستان روی شعرها وترانه های قهار عاصی است.
وقتی ستاره ء من واوجوره می شدند
وقتی ستارۀ من و او جوره میشدند
اردیبهشت بود
دوشیزه یی به باغچه میرفت
با گیسوان نم زده از هاتل جنوب
ماهی کنار رود چپر میبافت
یک کس سرود کوچ کشی میخواند
دیوانهی در آیینه میرقصید
وقتی ستارهء من و او جوره میشدند
راهی بسوی میکده وا میشد
شهری بسوی قبله سفر میکرد
وقتی ستارهی من و او جوره میشدند
***
در باغ عشق زمزمه میشد
در کوچه نان و آب
در کوه آفتاب علم میزد
در شهر شبچراغ
وقتی ستارهءمن و او جوره میشدند
یک گله اسپ
ــ اسبان بازگشت ز ابریشم و عسل
در راغ میچرید
مردان خسته ای
ز یر درخت کاج
شمشیرهای خویشتنان را
از اعتماد و حادثه
…بوسه میزدند
و قتی ستاره من و او جوره می شدند
***
قهارعاصی