مدعا اینست کای بی دانشان جهل کیش!
دیده بگشایید و طوف حضرت انسان کنید
)میرزا عبدالقادر بیدل(
قوم بیدل و قبیله بیدل و مدعای بیدل،همین است،انسان. شاعران و حکیمان،جز این نبودهاند و جز برای این نزیستهاند.البته که شاعران و حکیمان،نه کتابداران و حسابداران فلسفه و ادبیات. نزار قبانی،کتابی دارد به نام گنجشکها گذرنامه نمیخواهند، وشاعر را پرندهای میداند که در مرزبندیهای نژادی و حتی مذهبی نمیگنجد، شعر، نیز تماشاخانهای جادویی که متعلق به همگان است .با شعر، اگر شعر باشد،بهآدمی رویا و حکمت را میآموزد و اگر شعر نباشد مورد قبول عوام و تشویق نادانان واقع میشود. درست است که در فضای مجازی مرز فرزانگی و بلاهت به هم ریخته و این گاهی باعث ناراحتی شاعران حقیقی میشود اما بیش ازین ،کشمکشهای نژادی سبب جگرخونیاست،بدترش این است که با مردمی مواجهیم که شاعران را از روی تعلق نژادی میشناسند. این بلا فقط گریبانگیر افغانستان نیست ،در زمانه فرومایهگی گیر افتادهایم. دوستان نزدیک من میدانند که تیم فوتبال آرسنال،عشق من است و بعد ازآرسنال که همه بازیهایش را میبینم،بازیهای ریال مادرید را هم اکثرا میبینم،هفته گذشته،در بازی مادرید اتفاقی افتاد که دلم از فوتبال دیدن،بدشد. وینیسیوس،،فوتبالیستیاست که یکی ازچشمنوازترین بازیهای عالم را دارد. اما نژادپرستها،کاری کردند که این بازیکن بینظیر به گریه بیفتد. نژاد پرستی، فاجعهاست،دهشتاست.آدمهای کتابخوانی که نژادپرستند ،حال آدم را به هم میزنند، من رفیقهای خودم را در فیسبوک با دقت انتخاب کردهام اما نمیدانم چطور نصف آنها گاهی،غیرقابل شناختن میشوند، دلم میگیرد و کاری ز دستم بر نمیآید…..