ٍ
سیاست

منع نوروز در زادگاه آن؛ افزایش ممنوعیت، مهم‌ترین ارمغان طالبان

مخالفت طالبان با جشن نوروز با هر انگیزه‌ای که باشد، واقعیت غیر قابل کتمان این است که منع قرار دادن نوروز یک مورد از موارد بسیار و بی‌شماری است که در فهرست ممنوعیت‌های حکومت طالبان قرار دارد؛ تحصیل دختران ممنوع، مسافرت خانم‌ها بدون محرم شرعی ممنوع، موسیقی ممنوع، انتقاد و انعکاس واقعیت‌ها ممنوع، حتا ریش تراشیدن ممنوع، تا می‌رسد به برگزاری جشن نوروز، ممنوع! اگر کسی بخواهد به عنوان بی‌طرف‌ترین ناظر وضعیت فعلی افغانستان، به بررسی کارنامه و کارآمدی حکومت طالبان بپردازد، کافی است که افزایش، ابلاغ و اجرای ممنوعیت‌ها را از فهرست فعالیت‌های حکومت طالبان حذف کند تا ببیند چه می‌ماند! واقعا چیزی می‌ماند که قابل ملاحظه و مشهود باشد؟!


 پیش از این روز نوروز، جزو تعطیلات عمومی افغانستان بود و به شکل با شکوهی بزرگداشت می‌شد. این کشور در برگزاری جشن نوروز آنچنان سابقه و سائقه دارد که در برخی روایت‌های تاریخی بلخ (یکی از ولایت‌های شمالی این کشور) زادگاه جشن نوروز دانسته شده است. سال‌های تسلط قبلی و فعلی طالبان، اما سال‌های سکتگی و توقف برگزاری جشن نوروز بوده است. طالبان جشن روز را یک میراث و مراسم مجوسی عنوان کرده و  آن را حرام و ممنوع می‌شمارد. گرچه حکومت طالبان سال گذشته به برخی رسانه‌ها گفت که اگر مردم به برپایی بزم و بساط نوروزی اقدام کند، این گروه مانع مردم نمی‌شود، اما در عمل، ممنوع قرار دادن جشن و نشاط نوروزی در بسیاری از نقاط افغانستان با شدت تمام ابلاغ و اجراء گردید.

وقتی روز نوروز، روز رسمی باشد، کارمندان ادارات دولتی مجبور و مکلف به حضور در ادارات مربوطۀ شان می‌گرداند، آموزگاران و دانش‌آموزان مکاتب و همین طور اساتید و دانشجویان دانشگاه‌ها ملزم به حضور در کلاس‌های درسی می‌شوند. در این صورت حتا اگر طالبان به راستی و طبق سیاست اعلامی سال گذشته شان مانع مردم هم نشوند، بازهم برگزاری جشن نوروز عملا منتفی می‌باشد و به این می‌ماند که « در میان هفت دریا تخته‌بندم کرده‌ای / باز می‌گویی که دامن تر مکن هشیار باش! » بگذریم از این‌که در نوروز گذشته در بسیاری از جاها طالبان تعدادی از مامورین شان را توظیف کرده بود تا به مکتب‌ها و سایر ادارات دولتی بروند و فهرستی از معلمان و کارمندان غیرحاضر را که به احتمال زیاد به خاطر اهمیت دادن به نوروز نیامده‌اند، تهیه کنند.

استناد به روایات ضعیف و جهل نسبت به بستر تاریخی پدید آمدن برخی روایت‌ها

طالبان در واقع وانمود می‌کنند که التزام شان به شیوه‌های شرعی زندگی سبب شده است که نوروز را ممنوع قرار دهند. آیا طالبان استدلال و استناد دینیِ قوی و قابل دفاع در این زمینه دارد؟  محمد محق یکی از مطرح‌ترین پژوهشگران دینی به این باور است که در قرآن و احادیث معتبره نبوی مطلقاً حکمی در مورد ممنوعیت نوروز وجود ندارد. طبق توضیح ایشان، در دوران اموی‌ها و بعد در دوران عباسی‌ها، و در سلطنت‌ها و امارت‌نشین‌هایی که موازی با دوره عباسی‌ها در بخارا و سمرقند، نیشابور، هرات، ری، فارس، غزنی و جاهای دیگر شکل گرفت، بستری برای رقابت بر سر قدرت به وجود آورد. مهمترین رقابتی که در این منطقه وجود داشت، رقابت بین عرب‌ها و غیرعرب‌ها بود؛ عرب‌هایی که می‌خواستند به بهانۀ اسلام، قدرت اصلی را در دست داشته باشند و دامنه سیطرۀ سیاسی خود را بر غیرعرب‌ها که از نظر آنها مسلمانان درجه دو به حساب می‌آمدند گسترش دهند. از این رو، عرب‌های کذایی به منظور وسعت دادن نقش و نفوذ فرهنگی خویش، با رسوم و آیین‌های موجود و مربوط به غیر عرب‌ها در این منطقه، مخالفت می‌ورزیدند و افرادی را تشویق می‌کردند تا این سنت‌ها و آیین‌ها را که می‌توانست مهد مقاومت‌های فرهنگی در برابر اعراب باشند را غیرمشروع جلوه دهند. در چنین بستری تاریخی بود که برخی فتواها صادر شد و برخی روایت‌ها در زمینه‌های مختلف از جمله در مورد ممنوعیت نوروز ساخته شد، اما این روایت‌ها هیچگاه به رای اصلی و اجماعی فقها، مجتهدین و بزرگان فکری در تاریخ مسلمانان تبدیل نشد، بلکه برعکس صدها سال جشن نوروز برگزار گردید و فقها و مجتهدین دیدند و مخالفت نورزیدند.

بنابراین طالبان با استناد به روایت‌هایی که نسبت به انگیزه‌های سیاسی و بسترهای تاریخیِ پدید آمدن آن روایات، آگاهی لازم را ندارند، ناخواسته و ندانسته، زمینه را برای این فراهم می‌کند که آگاهان امور دینی از راه رسند و مُچ شان را بگیرند و به مردم نشان دهند که طالبان تا چه حد از سواد و صلاحیت دینی بی‌بهره است.

 مقبولیت دینی به جای مقبولیت کارکردی

طالبان به خوبی دریافته اند که توان ارائه خدمات مورد نیاز برای مردم را ندارند. به عنوان مشت نمونۀ خروار، طالبان در ایجاد امنیت روانی و فراهم کردن فضای خوش‌بینی برای مردم به شدت ناکام بوده است. فکر فرار و میل مهاجرت گسترده در واقع ریشه در احساس ناامنی و ناامیدی دارد. طالبان حتا توانایی تهیه و توزیع پاسپورت/گذرنامه برای متقاضیان نگران را ندارند و اینک مردم استند و برزخ بی‌سرنوشتی؛ نه میل ماندن و نه راه رفتن! شهروندان افغانستان از همه مهمتر به امنیت، امید، کار و نان نیاز دارند، اما طالبان فقط ممنوعیت و محدودیت عرضه می‌کنند، نکنیدها را مشخص می‌کنند و در این میان، جشن نوروز یکی از «نکنید»هاست. حکومت طالبان هرچیزی می‌تواند باشد، جز حکومت. در دنیای امروزی، هر نهادی نقش‌های اختصاصی خود را دارد. توضیح اوامر و نواهی دینی نقش مختص ملاها و مولوی‌ها، مدارس و مراجع دینی می باشد. حکومت طالبان، اما اینک، به قول معروف «ترک واجب کرده و سنت به جا آورده است» به جای تامین امنیت، فراهم کردن زمینۀ کار، تمهید شرایط شکوفایی و در کل روی دست گرفتن برنامه‌های بهبودی‌بخش و امید آفرین، خود را درگیر و وقف امر به معروف و نهی از منکر کرده است. به عبارتی دیگر، حکومت طالبان نقش‌های نهاد دین را ایفا می‌کنند و نتوانسته هویت و حیثیت حکومت را برای خود احراز کند. وقتی طالبان می‌بینند در ایفای نقش‌های اختصاصی حکومت ناکام است و هیچگونه مقبولیت کارکردی ندارد، می‌خواهد در نقش پاسدار پر و پا قرص دین ظاهر شود، بلکه بتواند مقبولیت دینی برای خود دست و پا کند.

طالبان، طی بیست سال گذشته، باعث اخلال خدمات حکومتی گردید. پول‌ها و فرصت‌های زمانی‌ای که مصرف درگیری و جنگ با طالبان گردید، اگر خرج خدمات رفاهی می‌شد، بدون شک بهبودی‌ها و بهروزی‌های زیادی رقم می‌خورد و تغییرات ملموسی در زندگی و دسترخوان شهروندان ایجاد می‌شد. از سوی دیگر طالبان اینک در جایگاه حکومتی نشسته است، که با تمام ضعف‌ها و فسادهایش، تا حدودی هم کارکرد داشت و هم مشروعیت؛ مشروعیت ملی و بین‌المللی. بنا براین طالبان به مردم بدهکار است؛ هم به دلیل آنکه در بیست سال گذشته مزاحم و مُخل روند خدمات‌ رسانی حکومت‌های قبلی گردید و هم به دلیل اینکه پس از سقوط جمهوریت نتوانسته بدیلی بایسته و با برنامه باشد.

ممنوعیت نوروز، پایۀ پرسش‌هایی از این دست خواهد شد. با حذف نوروز از تقویم رسمی و موفقیت در منع برگزاری جشن نوروز، چه گره از گره‌هایی فروبستۀ شهروندان گشوده خواهد شد؟ و در اینکه افزایش ممنوعیت، به نقش اساسی و اولویت اصلی حکومت طالبان تبدیل شده است، چه خیر و خجستگی نهفته است؟!

ممنوعیت نوروز، بخشی از رویکرد حذفی طالبان

افغانستان سرزمین تنوع‌های قومی و فرهنگی است. اگر چه نوروز در افغانستان یک جشن ملی بوده است و تعلق تام به بخش‌های خاص این کشور نداشته است، اما از آن‌جایی که نوروز میراث مشترک فرهنگی پهنۀ پارسی‌گویان آسیا می‌باشد، فارسی‌زبان‌های افغانستان نسبت نزدیک‌تر و علاقه بیشتری به نوروز دارند. از این جهت حذف نوروز از تقویم رسمی افغانستان و ممانعت از برگزاری جشن نوروز، و لو با بهانه‌ها و استدلال‌های دینی، پیامدها و پیام‌های بدی به دنبال می‌آورد. زیرا فارسی‌زبان‌های افغانستان آن را در چشم حذف برنامه‌ ریزی‌شده و سیستماتیک سنت‌ها و آیین‌های خود می‌بینند. آن احساسِ در معرض حذف بودن که از تبدیل تابلوهای فارسی به پشتو، در جان و روان فارسی‌زبان‌ها رخنه کرده است، با حذف نوروز، ضخامت و عمق بیشتری می‌یابد.

نویسنده: ظاهر مفکر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا