ٍ
فرهنگ و اندیشه

“لیلا” روایت دگرباش افغانستان ، نامزد جایزه سینمایی سوید

فریبا حیدری سینماگر وشاعر افغانستان است که سالیان متمادی دراین این حوزه وزمینه ها فعالیت داشته وآثار درخشان سینمایی وادبی تولید کرده است. او هم همزمان با خرابی اوضاع درکشور مانند بسیاری از خانواده ها ترک دیار کرده  واکنون درسویدن زندگی می کند. آخرین ساختهء سینمایی او”لیلا” که روایت زندگی یک دگر باش افغانستان است،نامزد جایزه جشنواره سینمایی«تمپو» در سوید شده است. دراین گفتگو با او درمورد فیلم ودیدگاهش پرسیده ایم.


از خودتان بگویید کی وچی گونه از افغانستان خارج شدید؟

من در آپریل ۲۰۱۲ از افغانستان خارج شدم. تا ترکیه قانونی و بعدش غیرقانونی تا سویدن! با همسرم و پسرمان در شمال سوئد زندگی می کنم. به عنوان پرستار در بخش داخلی قلب و گوارش در یک بیمارستان کار می  کنم و در کنار آن، به فیلمسازی هم ادامه داده ام. یک فیلم بلند مستند و یک فیلم کوتاه داستانی در این مدت و قبل از فیلم «لیلا» در سویدن ساخته ام.

از فیلم لیلا بگوئید، چطور این سوزه را انتخاب کردید؟ فیلم درباره چی هست؟

 فیلم «لیلا» درباره یک ترانس ۶۴ ساله ساکن هرات است. زندگی عادی روزانه او در این فیلم روایت می شود و در این میان به بعضی چالش های مهمی که او در زندگی با آن روبرو بوده و هست، اشاره می شود. فیلم قرار بود در دو مرحله تصویربرداری شود که متاسفانه چند ماه بعد از مرحله اول تصویربرداری، طالبان روی کار آمدند و ادامه کار برای ما ناممکن شد. بعد از چند ماهی از سپری شدن شوک اولیه حضور طالبان، به سراغ مواد فیلم رفتم و تصمیم گرفتم با همان چیزی که داشتم، کار تدوین را شروع کنیم.

درمورد انتخاب سوژه: من یکی دو سال قبل از شروع این کار، تحقیقاتی درمورد وضعیت ترانسها در افغاستان داشتم و تصمیم داشتم این سوژه را کار کنم. باچند تن از دوستان هم هماهنگی هایی برای شروع کار صورت گرفت و طرح کلی را نوشتم؛ اما متاسفانه در گیر و دار زمزمه های خروج نیروهای خارجی از افغانستان و احتمال ناامنیهای بیشتر، دوستان کلیدی آن تیم ، افغانستان را ترک کردند. چند ماهی بعد از ان،  تصاویری از لیلا(صبور) را در رسانه ها دیدم و پیگیر ماجرا شدم. گفتگوهای زیادی بین ما برقرار شدد و او هم برای ساخت فیلمی در باره زندگی اش، بسیار راغب بود. به این ترتیب با پیداکردن یک تیم کاری و هماهنگی های لازم در مدت چندین ماه، کار تصویربرداری شروع شد.

هدفم از ساخت فیلمی در مورد ترانسها درکل، نشان دادن وصعیت کلی این قشر در افغانستان بود که بین همه سرو صداهای به ظاهر مهمتر، گم شده اند و شناخت درستی از این افراد وجود ندارد. این افراد یا بیمار تلقی می شوند و یا به هردلیلی از اجتماع طرد می شوند. حتی خانواده ها نمی توانند درک درستی از موقعیت و وضعیت این افراد داشته باشند. پیام کلامی و عملی لیلا برای جامعه اینست که آنها را ببینند و حقوقشان را  به رسمیت بشناسد.

تهیه کننده فیلم هم خودتان هستید؟

مرحله پیش تولید و تصویربرداری با سرمایه شخصی انجام شد برای اینکه اعتماد سرمایه گذاران برای ساخت فیلمی در افغانستان به راحتی جلب نمی شود ،برای مرحله بعد از تولید، خوشبختانه تهیه کننده خیلی خوبی پیدا کردم که کار بعد از آن، به سرعت و دقت خوبی پیش رفت و تیم خوبی برای ادامه کار تشکیل شد.

خبر شدیم فیلم شما«لیلا» در بخش رقابتی جشنواره مستند سوئد قرار کرفته، در این خصوص اگر توضیح بفرمائید.

جشنواره «تمپو» بزرگترین جشنواره مستند سویدن است که در بخشهای داخلی و بین المللی در یک هفته برگزار می شود. «لیلا» برای بخش فیلمهای مستند کوتاه با نه فیلم دیگر رقابت خواهد کرد. جشنواره به تاریخ ششم تا دوازدهم مارچ حضوری و به صورت دیجیتال برگزار می شود.

شما کار فیلمسازی را از افغانستان شروع کردید. فضای آنجا برای فیلمسازی و اکنون که در اروپا هستید چه تفاوت هایی دارد؟

مهمترین تفاوت، کار حرفه ای است و کار حرفه ای هم وابسته به وضعیت اقتصادی پروژه است. اینجا معمولا فیلمسازان برای چندین کار اولشان، شغل دیگری دارند که از آن طریق زندگی خود را بچرخانند و حتی پس اندازی برای پروژه های فیلم خود داشته باشند. منابعی برای پیداکردن سرمایه برای ساخت فیلم هست اما رقابت برای بدست آوردن انها هم زیاد است ؛ و هم باید با استانداردهای اولیه و مورد قبول آنها همراه باشد. اما این مساله اگرچه بسیار زمان بر است، کمک زیادی به بالابردن کیفیت کار می کند. ما در افغانستان مجبور بودیم یک تنه و یا با افرادی معدود کارکنیم و آنها هم کمتر افراد متخصص بودند. اینجا هر مرحله کار به افراد متخصص همان کار واگذار می شود(البته اگر پروژه تامین مالی شده باشد) و فیلم به معنی واقعی یک کار تیمی خواهد بود.

 درباره ادبیات: شما شاعر مطرحی هستید و از شما چند مجموعه منتشر شده است می خواستم بپرسم که اروپا برای شاعری دور از زبان خودش چی گونه است؟

به نظر من شاعری که از مملکت خودش دور می شود، باید خیلی تلاش کند تا بتواند با همان کیفیت دوباره شعر بگوید. دور شدن از زبان و فرهنگی که شاعر با آن زیسته، چالش بزرگی برای سرودن به زبان مادری است. از طرفی، آشنا شدن با شعر سرزمین مقصد هم مزیت هایی دارد اما شاعر فارسی زبان، برای مدتی، خودش را« از آنجا رانده و ازاینجا مانده»  احساس می کند. کلمات و بخصوص فرهنگی که در پس زمینه کلمات وجود دارد، کمتر قابل ترجمه شدن  و معادل یابی است. مثلا من با چه کلمه ای می توانم «نی» را به زبان سوئدی جایگزین کنم که هم معنای خودش را داشته باشد و هم  تمام مفاهیمی را که از شعر نی مولانا و خودش، و جایگاه نی در موسیقی ما و غیره اشاره کند؟

اما بعضی از دوستان شاعرم خیلی خوب توانسته اند از ظرفیت شعر اینجا و ترکیبش با شعر خود، شعرهای خوبی خلق کنند. من شعرهای مجبوبه ابراهیمی را از این جهت خیلی پیشرو می دانم و او به نظر من خیلی خوب توانسته شعرش را با زندگی روزمره اینجا نزدیک کند.

تفاوت دیگری که من بین شعر اینجا و شعرهای خودمان(البته نه همه) می بینم، نوع کاربرد آرایه های شعری است. سمبول و تشبیه و استعاره و … از اتفاقات زندگی عادی و روزمره گرفته و ساخته می شود. به عبارتی بسیار زنده و خلاقانه تر است به نظر من.

سینمای مورد علاقه شما؟

 من نگاه انسانی و سبک روایت آکیرو کروساوا را خیلی دوست دارم.اینگمار برگمن،به سوالات مهمی که در زندگی درگیرم می کند،به خوبی پرداخته  و فلسفه اش را خیلی خوب تصویری می کند.

از سینمای ایران؟

من کارهای بیضایی و چند فیلم مخملباف را دوست دارم. عباس کیارستمی،رخشان بنی اعتماد و چند فیلمساز دیگر هم در این لیست قرار می گیرند.جدیدتر و پرکارتر البته اصغر فرهادی است که فیلمهایش روند خوبی را پیش رو دارند.

درمورد وضعیت فعلی افغانستان و به ویژه زنان چی فکر می کنید؟

کمتر کسی است که از شرایط زنان افغانستان بی خبر باشد اگرچه که دنیا می خواهد کمتر بداند و بشنود. در شرایطی که دختران از تحصیل منع می شوند، شعر نوشتن ممنوع و مشروط می شود، زنان از کار و حضور در جامعه دور می شوند، چه کابوسی بزرگتر از این می شود برای یک زن تصور کرد؟ ما بیست سال تلاش کردیم تا به کمترین حقوق انسانی خودمان به عنوان یک زن، دست پیداکنیم(و این حقوق را حداقل به جامعه معرفی و تعریف کنیم) اما همه چیز به یکباره خراب شد و روی سر همه ما، در افغانستان و همه جای جهان ریخت.

زنانی که داخل افغانستان در تمام این مدت، به سرک ها ریختند و برای پس گرفتن حقوق خودشان جنگیدند، تنها هستند. مردان جامعه بنا به تمام دلایل منطقی و غیرمنطقی،کمتر از این زنان حمایت کرده اند. مشکلات اقتصادی و بیکاری قوز بالاقوز شده. دنیا به اندازه یک صدم مهاجران اوکراینی، به زنان افغانستان توجه نمی کند.

خوشبختانه زنان افغانی که بیرون از افغانستان هستند(و البته تعداد زیادی از مردان هم)، تلاشهای خوبی دارند تا صدای زنان را بلند تر کنند و برای احقاق حقوقشان بجنگند؛ اما کمتر کار عملی صورت گرفته و می تواند صورت بگیرد. همه ما که می خواهیم کاری برای زنان داخل افغانستان بکنیم، باید فکری و فیزیکی در کنارشان باشیم و از راه دور نمی شود برای انها که در خط اول ایستاده اند، نسخه بپیچیم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا