داریوش آشوری نام بزرگ فرهنگ معاصر فارسی
شبیر بخشی
استاد داریوش آشوری چهره برجستهء زبان وادبیات فارسی است والبته همچنان که درایران درافغانستان ودرمجموع قلمرو زبان فارسی نامی با اعتبار وحرمتی است. شبیر بخشی به دیدار استاد رفته واین یادداشت را درمورد ایشان نوشته است:
استاد داریوشِ آشوری «هشت کتابِ» سهرابِ سپهری را تمامیِ زیر-و-بَمِ تجربههایِ شاعرانه و سیرِ اندیشهیِ او میداند و بر این باور است که سپهری شاعريست دارایِ سلوکِ باطنی. سلوکِ باطنیای که یکراست با سیرِ زندگانی سپهری از نوجوانی به جوانی و پختگی و سپس تا آستانهیِ پیری و تجربههایِ درونیِ او در این سیر بیشتر رابطه دارد تا هر حادثهیِ بیرونی. به همین دلیلِ او در مقالهی «سپهری در سلوکِ شعر» شعرِ سپهری را در میانِ تمامیِ شعرِ یک دوره از ادبیاتِ زبانِ پارسی چهرهی ویژهاي میداند که کمابیش بیرون از جریانِ همگانیِ شعرِ امروزِ پارسی راهِ خود را میرود.
به باور استاد آشوری، ویژگیِ شعرِ سپهری همین گسستگی از عالمِ بیرون و پیوستگی سرراست با عالمِ درون است و در تمامیِ شعرِ سپهری چه بسا نشاني از توجهِ او به حوادثِ اجتماعی-سیاسی زمانهاش دیده نمیشود: این گونه در-خود-بودن و با-خود-بودن اگر چه ممکن است از نظرِ اخلاقِ اجتماعی جایِ خردهگیری داشته باشد، امّا از دیدگاهِ شعر و هنر جایِ هیچ خردهاي بر او نیست. چرا که هنر و شعر میتواند سلوکي درونی باشد و ریاضتکش و ادبِ نفْسی و سیر به سویِ کمال. این «سلوکِ شعر» که حافظ به آن اشاره دارد («طیِ مکان ببین و زمان در سلوکِ شعر») به این معناست که در شعر نیز میتوان سالک بود و سیري به سویِ کمال داشت.
چنانکه سپهری نیز چنین شاعرِ سالکيست در سلوکِ شعر. تمامیِ فرار و فرودِ شعرِ او دگرگونیهایِ زبان و تصویرگریهایاش با مرتبهاي از سلوک در جهتي که پیموده است رابطهیِ سرراست دارد و او از راهِ شعر در دریایِ خود غوطه میزند و هر زمان ژرفنایِ تازهاي از آن را میپیماید و به آسمانِ خود میپرد و هر زمان به اوجي تازه در پرِش دست مییابد.
پریروز «وقتِ خوشِ دست داده را مغتنم شمرده» به خدمتِ استاد آشوری در منزلاش رسیدم تا مشکلِ فنی رایانهی او را برطرف کنم و در بارهی پیشنویسِ پایاننامهی کارشناسی ارشد که بر مسألهی «بینامتنیت (Intertextualité) در شعرِ سپهری و پیگیریِ رگههایی از اشعارِ بیدلِ دهلوی در اشعارِ او» با توجه به کتابِ «عرفان و رندی در شعرِ حافظ» نظر دارد، به گفتوگو بنشینم و پس از تناولکردنِ چند حبه انگور دیدگاهِ استاد را این در باره بپرسم، امّا استاد چنانکه در «شعر و اندیشه» نیز نوشته، بر این نظر است که:
شاید، جز فروغِ فرخزاد در عالمِ خاصِ خود، هیچ شاعرِ دیگري را در این زمانه نتوان یافت که مانندِ سپهری در «سلوکِ شعر» قدم زده باشد و در عالمِ معنا با سیري روشن مرحلهها و منزلهایي را گذرانده باشد.
شعرِ امروزِ ما، بنا به حکمِ روحِ زمانه، شعريست برونگرا. و احوالِ شاعرانه پیروِ زیر-و-بمِ احوالِ و اوضاعِ بیرونیست. شاید اثرِ گذشتِ زمان در شعرِ بیشترِ زمانِ ما جز کمالیافتنِ زبان، یعنی پختهتر شدنِ آن و چیرهدستیِ بیشتر در به کار بردنِ هنرها و صناعاتِ شاعری نباشد. در کمتر شاعري آنگونه سلوکِ باطنی را سراغ میتوان گرفت که حکایت از خلوتي و کاوش در دنیایِ درون کند.
مرحلههايي که سپهری در سلوکِ باطنی خود از جوانی تا سرآغازِ پیری پیموده در شعرهایِ او چنان جلوه و بازتاب دارد که نامِ کتابها و نامهایِ شعرهایِ هر دفترِ او نیز میتواند تا حدودي روشنگرِ معنایِ روحی و احوال وی در هر مرحلهاي باشد. نخستین دفترِ شعرِ سپهری به نامِ «مرگِ رنگ» (نامی که مفهومِ «شکست رنگ» را در غزلهای بیدل دهلوی یادآوری میکند) زمانی که سپهری بیست و سه ساله و همنشین با مشفق کاشانی، شاعری به شدت تحت تأثیر سبک هندی، چاپ شده است.
امّا استاد آشوری بر این باور است، آنچه بر فضایِ شعرهایِ «مرگِ رنگ» و از جمله بر نامهایِ شعرها حاکم است، غم و افسردگی رُمانتیک است. «غمي غمناک»، غمي گنگ و گمنام که در سالهایِ تُردی و شکنندگی جوانی گریبانِ آدم را میگیرد و در شعرِ شاعران به صورتِ شکوه و شکایت از روزگار پدیدار میشود. امّا جانِ شاعرانه لذتي دردپرستانه نیز از آن میبرد. دلآزردگیِ او از همهیِ جهان سبب میشود که باز به دامانِ غم پناه بَرَد و از دستِ او پیشِ او بنالد. چنانکه حافظ از یارِ دلنوازش مینالد: «زان یارِ دلنوازم شکريست با شکایت.»
دیدگاهی که تأثیرِ غزلهای بیدل دهلوی را به شعرهای سهراب سپهری در نگاهِ نخست تأیید نمیکند و تلویحاً به انجام پژوهش یادشده تأکید میورزد.
در آخرِ این گفتوشنودِ نغز، عکسی با استاد به یادگار پیشتِ میزِ کارش، در اتاقکی که گسترهی آن از تهران تا کابل و سمرقند و بخارا و آکسفورد میرسد، در حومهی شهرِ پاریس در «کریتی» (Créteil)، خودنگاری شد.
پانویس: زباننگارهی (رسمالخط) این یادداشت به پیروی از همان روشيست که استاد آشوری در کتابِ «بازاندیشی زبانِ فارسی» و درامد «چنین گفت زرتشت» شرح داده است.