ٍ
قلمرو فارسیفرهنگ و اندیشه

بیدل و والۀ هروی

نویسنده: دکتر عبدالغفور آرزو

دریچه

یکی از تقسیم‌های اعتباری در حوزه‌ی شاعرانگی، تقسیم شاعران به کوششی و جوششی است. بر مبنای چنین تقسیمی، مولانا جلال‌الدین بلخی شاعرِ جوششی است و حافظ به اعتراف خودش شاعری است کوششی:

گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب

سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم

یعنی جند بیتی بازتاب بی‌خودی حافظ است و سپس با خودآگاه شاعرانه «سفینه‌ی غزل»ش را کامل می‌کند. شاید دلیل این همه نسخه‌های متنوع و متفاوت از دیوان حافظ، وسواس سخن‌شناسانه‌ی خواجه‌ی شیراز باشد.  به باور من خواجه پیوسته سروده‌هایش را بازنگری می‌کرده، و نسبت به مینیاتور کلمات و پیوند درونی واژگان از نظر معنایی و موسیقایی، سخت حساس بوده است.

در این سپهر سخن‌شناسانه نمی‌خواهم درنگ کنم بل با این اشارت می‌خواهم چنین پرسشی را مطرح سازم:  ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل شاعری است جوششی یا کوششی؟

دلیل نخستین

بیدل باور دارد که آنتن طبع اش چنان ماورایی است و فراسویی که از طنین پشّه‌ای الهام می‌گیرد:

به این گوشی که معنی از تمیزش ننگ می‌دارد

طنین پشّه‌ای گر بشنوم الهام می‌گیرم

یا:

فطرت بیدل همان آیینه‌ی معجزنماست

هر سخن کز خامه اش می‌جوشد الهام است و  بس

با توجه به وجه الهامی شعر، شناسنامه‌ی شاعرانگی اش «طبع توفانی» است:

بحر قدرتم بیدل، موج خیز معنی‌ها

مصرعی اگر خواهم، سرکنم غزل دارم

پنجاه و چند هزار بیت (غزل) (1)  ، قریب به چهار هزار رباعی، مثنوی عرفان، محیط اعظم، طور معرفت، طلسم حیرت، آن همه قصیده، ترجیع بند و ترکیب بند، چهار عنصر، رقعات و نکات، دال بر شناخت دقیق بیدل از خود شاعرانه‌ی اوست.

دومین دلیل

دومین دلیلی که بیدل را در مدار شاعران جوششی قرار می‌دهد، وحدت‌الوجودی بودن بیدل است:

تاب و تب و موج کف، خارج دریا شمار

قصّه‌ی کثرت مخوان، بیدل وحدتی‌ست

این عارف وارسته چنان غرق در تجلّی است که هستی اش مستی عشق است و بس:

گر بیدارم جمال او می‌بینم

ور در خوابم خیال او می‌بینم

تا گرد نفس آینه‌دارِ هستی‌ست

هنگامه‌ی لایزال او می‌بینم

بیدل شکرگزار چنین مقامی است؛ مقامی که شهود غیب‌نماست:

صد شکر که غیبم به شهود انجامید

سامان خیالم به نمود انجامید

یعنی اسرار باطنم ظاهر شد

کار عدم آخر به وجود انجامید

گرچه حافظ مشهور به «لسان‌الغیب» است و هرگز خواجه‌ی شیراز چنین ادعایی نداشته است، اما ابوالمعانی به صراحت خود را «زبان غیب» می‌خواند:

بیدل سر حرفی‌ست برون از جیبم

خواهی هنرم شمار و خواهی عیبم

 از من به همین صوت و صدا قانع باش

چیز دیگر نی‌ام، زبانِ غیبم

با توجه به این اجمال، شعر ابوالمعانی جوشش بی‌خودی است.

از چشم انداز دیگر

میرزا عبدالقادر بیدل در ۱۰۵۴ هـ.ق (۴۵-۱۶۴۴م) در پتنه چشم به جهان می‌گشاید.در چهار و نیم سالگی طعم تلخ یتیمی را می‌چشد. مادرش -که بانوی با  فضیلتی است- در شش و نیم سالگی جگرگوشه اش را به مکتب‌خانه می‌فرستد تا صاحب فضل شود. عبدالقادر دارای استعداد شگفتی است در هفت ماه قرآن مجید را با قرائت و تجوید فرا می‌‌گیرد. 

از مرگ پدرش یک سال و شش ماه بیش نمی‌گذرد که مادرش نیز جان به جهان‌آفرین می‌سپارد. یعنی در هفت سال نخستین زندگی مصیبت را با تمام تلخی اش تجربه می‌کند.

«از هفت سالگی به بعد یار و یاورش کاکایش میرزا قلندر و مامایش میرزا ظریف است. میرزا قلندر می‌کوشد تا برادرزاده اش را با فراست عارفانه بپروراند و میرزا ظریف بر آن است تا خواهرزاده اش را مفسر و متکلم بار آورد.(2) این دو کوشش وکشش «پارادوکسی است که در ذهن و زندگی بیدل اثر ژرف به جای می‌گذارد.»(3)

عبدالقادر در مدت اندکی صرف و نحو را فرا می‌گیرد و در ده سالگی «کافیه» را به اتمام می‌رساند و در هنگامی که «شرح ملا» را می‌خواند، میرزا قلندر قیل و قال کلامی مکتب‌خانه و هیاهوی «ساز حق و باطل» را برنمی‌تابد و  برادرزاده اش را از رفتن به مکتب‌خانه بازمی‌دارد و می‌گوید: « علم دبستان حق، مقیّد سبق و کتاب مدان؛ و معمای نسخه‌ی یقین از دفاتر دلیل و حجّت مخوان! »؛ و چون نظامی عروضی تشویق می‌کند تشویق به خوانش و حفظ  اشعار شاعران سلف می‌کند «تا مبرهن گردد که عندلیب فطرتش از ساز چه گلی رغبت آهنگ‌سرودن» دارد.(4) در چنین مرحله‌ای است که بیدل با شاعران پیش‌کسوت بیشتر آشنا می‌شود. نتیجه‌ی این آشنایی و شناخت، در سروده‌هایش ریزش می‌کند که بیانگر نگاه و نگرش ابوالمعانی نسبت به سخنوران درگذشته و هم‌عصر اوست.

چگونگی ارادت و داوری بیدل

چگونگی اردات و داوری بیدل را نسبت به بسا از شاعران پیش‌کسوت و هم‌عصرش را در کتاب «بوطیقای بیدل»(5) به گستردگی واکاوی کرده ام، در این جا به اشاراتی بسنده می‌شود:

۱.‌‌ سنایی، عطار و مولوی

بیدل در میخانه‌ی مولانا جلال‌الدین بلخی بوی خوش عطار را می‌بیند:

ز جام مولوی گر جرعه‌ات بخشند دریایی

کزین میخانه بوی طبله‌ی عطار می‌آید

و در محیط اعظم چنین شوری را برپا می‌کند:

اگر معرفت با عمل یار نیست

کس از علم عطار، عطار نیست

به جیب تحقق ندزدیده سر

ز شعر سنایی گریبان مدر

به طرز یقین تا نبخشی نوی

به افسانه نتوان شدن مولوی

اگر مولوی درس عطار خواند

مپندار کز وهم و پندار ماند

کلامش گواه یقین است و بس

دلیل یقین هم یقین است و بس

۲. سعدی

برای بیدل سروده‌های سعدی قناعت‌بخش است و  از گل و سنبل به نظم و ‌نثر سعدی قانع:

از گل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم

این معانی در گلستان بیشتر دارد بهار

۳. حافظ

حافظ «هادی خیال» بیدل است و  بس:

بیدل کلام حافظ، شد هادی خیالم

دارم امید کآخر، مقصود من برآید

۴.  صائب

بیدل باور دارد که با فراهم‌کردن «مصرع چندی» می‌توان بر مقام میرزا صائب تکیه زد:

دعوی آسان کرد بیدل پیش موزونان هند

مصرع چندی فراهم‌کردن و صائب‌شدن

۵. نقدِ ظریف

بیدل در ۲۴ سالگی «محیط اعظم» را سروده است.در مقدمه‌ی این فصوص‌الحکم شعر فارسی دری، بسا از شاعران را با نقد ظریف برنمی‌تابد. این نقد و نقب چنین بافتاری دارد:

« بدان که،

این میخانه‌ی ظهور حقایق است

نه ساقی‌نامه‌ی اشعار ظهوری؛

و آیینه‌پرداز کیفیّت دقایق است

نه زنگار فروشی خمار بی‌شعوری.

هلالی در اندیشه‌ی این سپهر کمال،

 چون ماه نو باریک است؛

 و زلالی در تماشای این محیط اعظم،

 به آب حسرت نزدیک.

 سالک تا طی مراتب عرفان ننماید،

 از جاده‌ی استفهام آن دور است؛

 و طالب تا به سرمنزل کمال نرسد،

 از وصول به ادراک آن معذور.

سیلی صیت معانی اش،

 طبع صامت را به خروش پرورده؛

 و گوشمال نغمه‌ی الفاظش،

 دماغ شیدا را به‌هوش آورده.

صورت‌پذیری شاهد مضمونش،

 با آیینه ی طبع سلیم محال است؛

 و معنی‌نمای سواد مکتوبش،

 به شمع رأی صائب خیال.

این جا نوعی گویا از خموشان است؛

 و مینای قلقل نوا،

 از  پنبه به‌گوشان است،

نه از معنی نیوشان.

ساغر گرداب در خور کام نهنگ است،

نه سزاوار حوصله‌ی مور؛

و قلًه‌ی قاف،

نشیمن همت عنقاست،

نه کمینگاه آشیانه‌ی عصفور.»

۶. واله هروی

ارادت بیدل به واله هروی چنان شگفت‌انگیز است که در وصف ناید: 

«معنی‌آرای طرز نوی،

ملا درویش واله‌ هروی،

که تمکین عبارت متینش

بر رگ خارا خط‌ّ نسخ کشیدی؛

و نزاکت مضامین رنگینش

بر لطایف گل

افسون تبسم دمیدی.»

نتیجهگیری

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل ارادت ژرف به مولانا جلال الدین بلخی دارد و در میخانه‌ی مولانا بوی خوش شیخ فریدالدین عطار را استشمام می‌کند و از خواننده می‌خواهد با خوانش اشعار سنایی گریبان را چاک نزند و بداند که:

به طرز یقین تا نبخشی نوی

به افسانه نتوان شدن مولوی

سروده‌های سعدی را قناعت‌بخش می‌داند و غزل‌های حافظ را هادی خیالش. اشعار صائب را سبک می‌شمارد و باور دارد که با فراهم‌کردن مصرع چندی می‌توان به مقام صائب دست یافت؛ و در مقدمه‌ی محیط اعظم به  « شمع خیال صائب» اشارت دارد.

هلالی، ظهوری، زلالی، سالک، طالب، صامت، سلیم، شیدا و نوعی در نگاه بیدل عصفوری بیش نیستند. «محیط اعظم» قلّه‌ی قاف معرفت عارفانه است؛ و عنقایی می‌باید که بر این بلندکوه بشکوه آشیانه گزیند:

«ساغر گرداب در خور کام نهنگ است،

نه سزاوار حوصله‌ی مور؛

و قلًه‌ی قاف،

نشیمن همت عنقاست،

نه کمینگاه آشیانه‌ی عصفور.»

آری بیدل از شاعران پیشین  مولانا را با صراحت برمی‌تابد و از سخنوران هم‌عصرش فقط واله‌ هروی را.

به باور ابوالمعانی، واله هروی «معنی‌آرای طرز نوی» است. عباراتش چنان متانت و تمکینی دارد که «بر رگ خارا خط‌ّ نسخ» می‌کشد و « مضامین رنگینش» نزاکتی دارد که لطافت گل را مسحور می‌کند. چنین وصف و ستایشی نسبت به هیچ شاعری در آثار بیدل نمی‌توان یافت. این گونه ستایش، ماحصل ارادات و همدلی است یا شعر واله هروی در چنان اوجی قرار دارد  که بیدل سخن‌شناس به ستایشش می‌پردازد؟

چگونگی شعر و شخصیت واله هروی گره یی‌ست که با تصحیح و چاپ دیوان واله هروی گشوده می‌شود.(6) دوست عزیز و گران‌ارج دکتر خلیل‌الله افضلی سال‌هاست که در پی یافتن نسخه‌های بیشتر از دیوان واله هروی است. اطمینان دارم دیوان واله هروی با تصحیح دکتر افضلی، عطش جست و جوی فرهیختگان را سیراب خواهد کرد. چنین بادا !

آلمان

دوم جنوری ۲۰۲۳م

پانوشتها:

1. «خوشگو در سیفینه اش «نظماْ ونثراْ» نود و نه هزار بیت می‌داند و از آن جمله شماره‌ی غزلیات را پنجاه و چند هزار بیت ضبط می‌‌کند. روان‌شاد دکتر اسدالله حبیب « غزلیات بیدل را «تقریباْ ۲۶ هزار بیت می داند.» جهت معلومات بیشتر ر.ک: در خانه‌ی آفتاب (سیری در احوال و آثار بیدل، صص ۵۰-۴۷، به همین قلم.  در تصحیح وتحقیق سیدمهدی طباطیایی و علیرضا قزوه؛  تعداد غزل‌ها ۲۸۸۰ غزل است.

2. ر.ک:  عبدالغفور، آرزو(۱۳۸۹)، ترصدایی بیدل، صص ۲۲-۳، انتشارات میوند، کابل.

3. جهت معلومات بیشتر ر.ک: عبدالغفور، آرزو(۱۳۸۸)، مقایسه‌ی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ ، ص ۵۱، انتشارت سوره مهر، تهران؛ و نیز : عبدالغفور، آرزو(۱۳۸۷)، در خانه‌ی آفتاب (سیری در احوال و آثار بیدل، صص ۳۲- ۲۴، انتشارت سوره مهر، تهران.

4. عبدالغفور، آرزو(۱۳۸۸)، مقایسه‌ی انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ ، ص ۵۳، انتشارت سوره مهر، تهران.

5. انتشارات ترانه، مشهد:۱۳۷۸.

6. در اوایل دهه‌ی هشتاد خورشیدی بخت یار شد تا به لطف یکی از محققان هندی- رساله‌ی کارشناسی ارشد یکی از دانشجویان هندی را مرور کنم که به واله هروی پرداخته است. دیدگاهم را حفظ می‌کنم تا وجد  پرسشی بیشتر هیجان برانگیز شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا