محمدقادر مصباح
داغ شدن بحث حقابه ایران از رود هیرمند افغانستان بعد از انکه رسیدن آب به آبگردانهای ایجاد شده در مسیر این رودخانه در خاک جمهوری اسلامی ایران محدود شد و حتی در برخی ماهها خشکید سرو صداهای مقامات ایرانی را تا مرز تهدید به پیش برد که خود به کانون توجه کارشناسان منطقه ، احزاب سیاسی و رسانه های پر بیننده قرار گرفت و نویسندگان ایرانی و افغانستانی مقالات فراوانی از منظر حقوقی ، سیاسی ، اقتصادی و محیط زیستی به بررسی مجدد معاهده آب هیرمند که در سال ۱۳۵۱ بین حکومتهای وقت هردو کشور منعقد شده پرداخته اند و هرکسی نظر به گرایش های ذهنی و تعلقات جغرافیایی خود له و علیه همدیگر اتخاذ موضع کردند و حتی برخی ها به حقوق بین الملل با استناد بحث آبهای سرزمینی و دریاچه های مشترک بین چندین کشور مندرج در حقوق معاهدات تمسک جستند که من از این منظر نمی خواهم به آن نگاه کنم و مانند انها به بسنده کردن چند جمله و چند ماده که انطباق آن را شبیه به ماله کشی حقوقی بر این معاهده می دانم وقت شما را به چنین زمینه منحرف بسازم .
گرجند دعوای امروزی جمهوری اسلامی ایران از حقابه هیرمند و چگونگی وصول به رود هیرمند که از کوهپایه ها ، چشمه سارها و بارندگی های موسمی جوشش می کند و به این رود همیشه جاری زندگی می بخشد از دید برخی ها بیشتر چالش امروزی دانسته می شود درست نیست، به گمان من این حقابه به درازای تاریخ پیوستگی جغرافیایی ، زبان ، فرهنگ و تاریخ مشترک ما امتداد دارد ، چنانچه که در زمینه حقابه ها در افغانستان کنونی در کنار سایر معضلات اجتماعی لاینحل یکی هم حقابه ها است که ولایت به ولایت و حتی ولسوالی به ولسوالی سبب منازعات منطقه ای بین دهقانان شده است و هرازگاهی منازعه حقابه های داخلی بین زمین داران بخصوص در فصل تابستان همه ساله اتفاق می افتد و شروع آن تاریخ مشخصی هم ندارد ، از همین جهت موضوع حقابه ایران و افغانستان بعنوان یک کلیت بهم پیوسته تاریخی که مرزهای سیاسی هم وجود نداشت از طریق تالابهای هامون همواره به بحث کلان منطقه ای و اجتماعی در هر زمانی قابل منازعه بوده که این اختلافات ذاتی دولتهای وقت را ملزم ساخته است که برای رهایی و جلوگیری از آن موفق به امضای موافقتنامه دو جانبه و تعیین حکمیت بین المللی و تعیین کمیسرهای دو جانبه گردیده اند.
تمام ماجرای امروز افغانستان و ایران فقط تنها حقابه نیست و حقابه صرفا نوک کوه یخی است که از اقیانوس مشکلات بین دو کشور سر بیرون کرده خود نمایی می کند که مهمترین آنها به نقل از منابع رسانه های داخلی جمهوری اسلامی که هر چند وقت یکبار به انها اشاره می شود به این موضوعات بر می گردد.
– دولت همه شمول
– کشت و قاچاق مواد مخدر
– افراطیت مذهبی و تروریزم
– تشنجات مرزی
– اموزش و پرورش
– مهاجرت
– پایگاههای گروههای مخالف ایران
– قاچاق اسلحه و نفت
– گرگان گیری های فصلی
– حقابه هیرمند
هر خواننده ای منصفی وقتی دیپلماسی ایران را در قبال مطالب مطرح شده مطالعه می کند ، پی میبرد که رسیدگی و بسندگی آن فقط در شعارهای فریبنده و روزانه است که صرفا مصرف داخلی دارد نه بیشتر
من باور دارم که اگر بحث حکومت همه شمول در افغانستان یک پدیده ای جدی برای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال همسایه شرقی اش مطرح می بود به این راحتی تحریک طالبان را بعد از تصرف کابل ، گروه اصیل منطقه نمی دانست و سفارت افغانستان در تهران را به آنان واگزار نمی کرد، زیرا بعنوان یک همسایه که توقع حق داشتن حسن همجواری یکی از مولفه های برجسته به شمار میرود شهروندان مهاجر افغانستان این حق را داشت که از دست طالبان به آنها پناه آورده بود علاوه بر این که مشترکات تاریخی ، فرهنگی و عقیدتی این توقع را مضاعف می ساخت و در ضمن اگر از توقع فوق چشم پوشی صورت بگیرد از منظر سیاسی ایران یکی از دولتهای اسلامی است که عضویت سازمان ملل متحد را دارد و رهبران گروه طالبان در لیست سیاه این سازمان قرار دارد نباید تا تعیین سرنوشت نظام همه شمول سفارت افغانستان را در اختیار طالبان قرار می داد آنگونه دیگر کشورها تحقق آن را به تامین حقوق بشر ، تعلیم و تربیه ، حقوق زنان ، رسانه ها و حقوق سیاسی مدنی ، مبارزه با مواد مخدر و تروریزم دانسته اند.
به نظر میرسد که مقام های دولت ایران پیش از آن که از تجربه چهار دهه بحران در افغانستان آموخته باشد بیشتر به غرب هراسی بخصوص آمریکا هراسی بسنده کرده اند و با برچیده شدن دولت جمهوری اسلامی افغانستان که بیشتر آن را دولت دست نشانده آمریکا می دانستند و دموکراسی و آزادی های مدنی و رسانه ای آن را با قانون اساسی مدرن خار چشم خود و الگوی شهروندان ایرانی تلقی می کردند، چشم دیدن افغانستان مدرن و مدنی طلب را نیافته بودند و به محض که طالبان با شعار پیروزی بر نیروهای ناتو و غرب بخصوص آمریکا کابل را تسخیر کرد چنان هیجان زده شدند که گویا خوابهای صد ساله آنها یک شبه تعبیر شده باشد و این پیروزی را پیروزی نیروهای حق علیه باطل و پیروزی نیروهای ملی بر اشغال تلقی کردند و به همدیگر تبریک گفتن و به گروههای سیاسی که نزدیک به چهاردهه رفاقت و مراوده دوستانه داشتند پشت پا زدند و موجب یاس و نا امیدی شان را فراهم آوردند، با توجه به برداشت شخصی من مقام های ایرانی هنوز هم درسهای خانگی خود را در قبال تحولات سیاسی افغانستان بخوبی ننوشته اند و به دیپلوماسی منفعل و سایه بیشتر شبیه است تا یک دیپلوماسی فعال و کارای با برنامه .
چرا که مقام های ایرانی خود را ناگزیر می بیند که از مسله مهاجرین بعنوان فشار سیاسی ، اجتماعی و حتی اقتصادی و امنیتی در مرزهای خود استفاده کند و این بدترین شیوه ای است که تا کنون از چندین تریبون ایرانی ها در سطح مجلس شورای اسلامی شان شنیده شده است و جهان نسبت به چنین ابزاری همگام با ایرانی ها نخواهد بود و چه بسا که به پیامد چنین رویکردی موافق نباشد و آن را تقبیح کند، ولی اما اگر ایرانی ها برخورد خود با پدیده ای مواد مخدر ، قاچاق ، افراطیت و تروریزم را که با امنیت و سلامت اجتماعی در جهان همراه است و کاراتل های بزرگ قاچاق و مافیا از آن تغذیه می کند ، اولویت دهی کند و میکانیزم های بلند مدت دیپلوماسی را در بعد منطقه ای و جهانی روی دست بگیرد شاید تبدیل به نقطه قوتی شود که رسیدن به شماری از خواسته های خود را که جهان شمول و همه پسند است را نیز تسهیل کند.