سده ها است که افغانستان تاریخ دارد و تاریخ نویسهای بسیاری بازتاب گردونه ای روایتها و وقایع اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی این کشور را بگونه ای هدفمند و یا غرض آلود نوشته اند و آن را به نثر و مرثیه ، به مصرع های مثنوی ، غزل ، رباعی و دوبیتی های جانسوز تبدیل کرده اند و آن نوشته ها برای کسانی فراخوان ایده ای بازگشت به گذشته ای تاریخ افغانستان را برجسته ساخته اند که به یقین گفته میتوانم که در پروراندن این ایده و ذهنیت برای بسیاری ها افتخار اورده و برای شماری نیز حقارت، پستی و زبونی محسوب می شود ،باید یاد اور شد که اساسا تاریخ با چنین وقایعی در هر گوشه ای از جهان توامان رخ داده است ، شماری نقش پیروزمندانه و ظفرمندانه ای زورمندان و شمشیر بدستان را ستایش کرده و حتی نویسندگان ، شاعران و نثرنویسان برای بدست اوردن تحایف و هدایا از کارکرد آنها ترانه ها و مدیحه ها سرودند و کتاب ها نوشتند تا به جنایت های اعمال شده هرچه تمام تر مهر تطهیر بزنند و رنگ های خونین ریخته شده بر اثر جنایت ها و تجاوزگری ها و لشکرکشی ها را بشویند و از این کیک لذیذ با جوهر قلم ورقه ها پر کنند و با نوع نگاه خود خمیازه های شبانه و قوس کش های روزانه حاکمان در قدرت را قلم بزنند و هر فعل و ترک فعل انها را تبدیل به سند افتخار بسازند چنانچه که اکنون نیز از این قماش افراد فراوان یافت می شود، تجربه پنج دهه ای پسین بما نشان داد که تراوشات ذهنی تقابل چپ و راست و میانه در کشور که بصورت عینی به فعلیت رسیده بود، خود گواه روشن از به تراژدی کشیده شدن افغانستان بگونه غم انگیزی خود را در پرده وقایع روز رو نمایی کرد و ورق دیگری بر حجم ان افزود
من گاهی که به این پنج دهه اخیر فکر می کنم به نویسندگان و کارشناسان افغانستان شناسی روبرو می شوم که هرگز به افغانستان این قلب تپنده آسیا سفر نکرده اند و کابل و قندهار را شاید در خواب دیده باشند و یا از روی فیلم ها و صفحات نوری تلویزین مشاهده کرده باشند و یا هم امواج رادیویی گوش های شان را نوازش داده باشد که اگر آنها براستی و درستی و یا هم اشتباه قلم و قدم زده اند حق شان است و گلایه ای نیست این ما بوده ایم که نوشتیم ، صحبت کردیم و روزنامه ها و جریده ها چاپ کردیم و مخاطب را در مجهولات ندانم کاری و سیاه اندیشی خویش گرفتار کردیم ولی به برخی ها که زاده این جغرافیا است تعجب می کنم که هنوز به تیوری و تصوری ملحق شده و باورمند هستند که گویا هرگز به این آب و خاک تعلق ندارند و دراین سرزمین نفس نکشیده اند و هرگز شلاق فقر و بیچارگی را حس نکرده اند و شاید به جهان دیگر و جغرافیایی بهشت گونه ای دیگری تعلق دارند و بلکه خود را موجی از جهان شمولی یک سیستم در قالب کارگران جهان می دانند در حالیکه نه فابریکه ای بزرگ ، نه اتحادیه کارگری آنچنان ، نه صنعت و معدن کارگر محور و نه مردمی بسیج شده در کدام برنامه بر مبنای همسویی با کارگران جهان وجود داشته و دارد چنان با هیجان چسپیده اند که نگو و نپرس و شماری هم در هنگ جهان شمولی اسلامیت فرو رفته اند و گیرمانده اند که سالها برای صدور اسلام به جهان کفر و پیروزی آن بر امپریالیزم و کمونیزم نیت دارند تا کاخ سفید و کاخ کرملین را حسینه و مسجد بسازند که حتی نه خود قادرند که جایی در پایگاه دینی جهان شمولی اسلامی پیدا کنند و نه کدام کشور اسلامی دروازه های مرزی رسمی و یا سیاسی و حکومتی خود را طی این پنج دهه بر انها گشوده است بجز تدویر چند کنگره جهانی و سازمان های تمویل کننده هراس افگنی کاری از پیش نبرده اند و غم انگیز تر اینکه آنچه اتفاق افتاده فقط فعال سازی چرخه ای ادم کشی در افغانستان بوده که غرب و شرق هراسی ذهنیت نشین کند و از نسل نا آگاه ما بهانه مبارزه با امپریالیزم جهان خوار و کمونیزم بی دین بسیج نسلی ساخته و از جامعه دهقانی و بدوی غافل از تعاملات جهانی تا توانستند سربازگیری و گوشت قربانی تهیه کنند. این سطور نه بعنوان اینکه دارای فرضیه ای محکم و استوار بر قواعد حقوقی و تاریخی است بلکه نگره ای من است که استوار بر روایتها و چشمدیدها و نوشته های است که بر محوریت افغانستان خون رنگ دارای فقر ، بیچارگی ، آوارگی است که میزان تحصیلات ، دسترسی به حقوق اساسی ، دسترسی به آب آشامیدنی صحی ، دسترسی به ترانسپورت مصون ، دسترسی به آموزش ، دسترسی به حقوق برابر زن و مرد ، دسترسی به تغذیه سالم ، زودن فقر ، زودون گرسنگی و محیط زیست سالم در پرتو مفاهیم ژیوپولیتیک ، ژیواکومنیک ، ژیواستراتیژیک و ژیوهیدرولوژیک بودن افغانستانی را که شکست استعمار بریتانیا ، کمونیزم ، آمریکا و تروریزم را به شمول همسایه ها در کارنامه دارد طی بیش از پنجه دهه به خیال محال تبدیل کرده است ، حالا که غرب بخصوص در راس ایالت متحده آمریکا طی بیش از ۲۰ سال حضور در این کشور و افراز پایگاههای نظامی و کمربند امنیتی نتوانست چهره خود را در نظام جمهوری در چپن حامد کرزی و فریادهای اشرف غنی احمد زی ببیند و این حضور شکوه آفرین را در طومار دوحه با ریش و پشم طالبان به قمار باخته تلقی کند با تزریق هفته ای میلیون ها دالر به حکومت طلبه ها در کابل بر طبل حکومت همه شمول و تضاد درونی گروههای داخلی طالبان سخن بزنند و بر آن تاکید ورزند و جزیه جبرانی تحویل دهند، در تازه ترین بازی با فرستادن وزیر خارجه و نخست وزیر دولت قطر به قندهار ، برکناری ریس الوزرای این گروه به بهانه ای مریضی تیوری پاکستان هراسی ، چین هراسی ، هندوستان هراسی ، روسیه هراسی را که در قامت سازمان همکاری های شانگهای تبارز یافته تشویق و تمرین می کند و برای جلب توجه و فشار بیشتر بر پاکستان بیش از ۲ میلیارد کمکهای کشورهای عربی و بیش از یک میلیارد کمهای غربی به این کشور را بحالت تعلیق در آورده تا با چیدن مهره های شطرنج دیگر توسط طالبان دو کار را تحمیل و تکمیل کند
یک : پاکستان توسط طالبان مانع برنامه های توسعه ای یک کمربند و یک جاده که در محوریت افغانستان ، پاکستان و اوزبیکستان است شود و هرچه زودتر به بازی چین در هژمونی منطقه ای و جهانی اختلال ایجاد کند و مانع پروژه های چینایی در مناسبات شکل گیری قدرت در این جغرافیا شود
دو : پاکستان با تسریع روند انتقال مرکزیت گروههای تندرو و رادیکال طالبان در سایه تشکیل ارتش منظم و افراطی هشتاد هزاری نفری به قندهار رویدست گرفته شود و طالبان این فرایند را که کابل و شمال را تخلیه کنند و زمینه ساز فرصت های بیشتر برای حضور افراد میانه رو، افغانستانی های پناه گرفته در کشورهای خارجی و تشکیل حکومت همه شمول و منطقه ای کمربند سبز کشورهای تمویل کننده بدانند ، که منافع مشترک با جهان دارد و بستر مناسب حکومت اسلامی برخواسته از بند موافقتنامه دوحه تلقی کنند و روند مذاکرات دوحه از سر گرفته شود که به گمان اغلب پیام وزیرخارجه قطر با توجه به محرمیت نشست در قندهار نه کابل گویایی همین پالیسی آمریکایی بود.
آیا حوزه کشورهای پیرامونی و منطقه ای افغانستان بخصوص سازمان همکاری های شانگهای که هراس افگنی ، تروریزم ، مواد مخدر و افراطیت را در قامت طالبان فرا افغانستانی ، القاعده ، داعش و … می دانند که در افغانستان قرارگاه و پایگاه دارد با طرح آمریکایی دوحه موافق اند ؟