لطیف پدرام به اندازهء کافی دشمن دارد. استفاده ء دشمن به جای مخالف سیاسی دراین نوشته احتمالا درست انتخاب شده است. بخش عمده ای از فعالان سیاسی واجتماعی افغانستان اورا نماد ضدیت قومی به ویژه با پشتون ها می دانند، تنها این نیست وهم به صورت کلی درمحافل سیاسی کشور وهم درمیان کسانی که ممکن است با او دریک جبهه قرار داشته باشند، او مخالفان ویا به تعبیر دیگر دشمنان گسترده ای دارد. ستمی،چپی، تجزیه طلب و… عناوین از دست وشاید با کلمات تندتر وحتا رکیک تر درمورد او به کار برده می شود. پدرام آمیزه ای از ادبیات وشعر وسیاست شاید باشد وبسیاری گاه بر این وجهه ء او خرده ها گرفته اند. پیش از ایجاد حکومت های پسا بن ، پدرام بیشتر به عنوان شاعر واهل ادبیات شناخته می شد ولی بیست سالهء اخیر او بیشتر فعالیت سیاسی داشت وچه در قالب ایجاد حزب کنگره ء ملی وچه در هیات نماینده مجلس ویا فعال سیاسی بریک موضع تاکید داشته است وآن طرح نظام فدرالی درافغانستان است. دراین باره شاید اورا بتوان مبدع ومدافع این نوع نظام درافغانستان دانست ، هرچند برخی طرح این نوع نظام را در گذشته های دور تر سیاسی افغانستان از جمله طاهر بدخشی ربط می دهند. شماری دیگر نیز برخی از چهره های سیاسی ونظامی نیم قرن اخیر از جمله عبدالعلی مزاری رهبری فقید حزب وحدت اسلامی ویا جنبش ملی مارشال عبدالرشید دوستم را مدافع نظام فدرالی درکشور می دانند. با این حال در بیست سال گذشته تنها گلویی که تغییر نظام سیاسی درافغانستان را به عنوان راه حل درهر جایی فریاد زد، عبداللطیف پدرام بود. هم اویی که بسیاری از منتقدان ، مخالفان ودشمنان او با او موفق نیستند وهیچ یکی از گفتار ورفتار وپندار سیاسی اورا تایید نمی کنند. عدم تاییدی که تنها شامل مخالفان سیاسی نظام فدرالی نمی شود، بسیاری از هم فکران وهم راهان پدرام نیز در بیست سال گذشته علنی وغیر علنی مخالف واضح او بوده اند.ممکن است این انتقاد ها در هر موردی به پیمانه هایی وارد باشد، ممکن است حتا طرح نظام فدرالی درافغانستان از منظر هر شهروندی با هر تبار وسلیقه ای مورد تایید نباشد،ممکن است پدرام به هزار ویک دلیل مورد قبول مخالفان خود وحتا کل جامعه ء سیاسی افغانستان نباشد، اما اینکه برای حل بحران ریشه دار وتاریخی افغانستان طرحی را در بیست سال دنبال کرده است، حرف قابل ملاحظه وقابل بحثی است. نوع نظام درهرکشوری متناسب با نیازها واقتضاهایی آن جامعه هموار طرح می شود اما درافغانستان همه چیز هاله ای از تقدس وتابو قرار داشته واین عبدالطیف پدرام به تنهایی یک تابو را دراین کشور شکستانده است. موضوع نظام فدرالی درحالی درافغانستان تابو بود که دربسیاری از کشورهای منطقه وجهان این نظام عملا وجود داشت وتنها یک نوع نظام بود . طرح آن چرا تابو باید می بود؟ اگر این نوع نظام می تواند ویا می توانست بحران سیاسی تاریخی دراین کشور را حل کند، چرا مورد بحث جدی درسطح ملی نباید قرار گیرد. طرح این موضوع بدان معنا نیست که قطعا فدرالیزم یگانه راه حل ممکن ونجات دهنده است وطبیعی است که می تواند موافق ومخالف خودرا داشته باشد. اما آنانی که مخالف این نوع نظام ویا هر نوع تغییر بنیادی برای خروج از این بحران اند، درمیانه ء این دایرهء باطل بحران چی طرحی دارند؟!