ٍ
سیاست

چرا مزاری برای هزاره ها مهم است؟!

عبدالعلی مزاری رهبر حزب وحدت اسلامی عبدالعلی مزاری (۵ جوزا/خرداد ۱۳۲۶ چارکنت بلخ  به دنیا آمد و تقریبا پس از نیم قرن فعالیت سیاسی ونظامی در ۲۲ حوت/اسفند ۱۳۷۳ درغرب کابل از سوی تالبان دستگیر وبه قتل رسید. فعالیت های سیاسی او عمدتا درتلاش برای احیای قومی ومذهبی بخشی از جامعهء افغانستان، جنگ دربرابر شوروی واشتراک درجنگ های داخلی دههء هفتاد میان مجاهدین برسر تقسیم وتوزان قدرت استوار بوده است. این جنگ ها که درواقع جنگ هایی یا هدف تثبیت جایگاه تنظیم های جهادی از منظر قومی بود، از سوی هر کدام از این طرف ها به گونه ای روایت می شود.به همین دلیل بسیاری از مخالفان آقای مزاری در سوی دیگر قضیه اورا به جنگ ها ورواداشت ظلم بر مردم دراین برهه متهم می کنند. همچنانی که درباب وبارهء دیگر تنظیم ها این اتهامات که درواقع عینیت جنگ وویرانی های کابل بود، وارد است.

اما چه درنتیجهء فعالیت های سیاسی ونظامی مجموع اعضای حزب وحدت اسلامی ویا به روایت دیگر قوم هزارهء افغانستان وچه رهبری شخص مزاری در سیاست وقدرت معاصر افغانستان ، هم تعریف هزاره ها از قدرت وهم تعریف دیگران از هزاره ها به مقدار زیادی تغیر یافته است. سخنی که از مزاری نقل می شود این است که« ما مبارزه کردیم تا دیگر هزاره بودن جرم نباشد» این جرم بودن برای هزاره اکنون سه دهه پس از قتل مزاری هنوز به عنوان سرخط خبرهای افغانستان وجهان وجود دارد.هدف قرارگرفتن مکاتب ومجامع هزاره ها درافغانستان صرفا به دلیل قومیت ومذهب نشان دهنده این مساله است که دراین جامعه مشکل ویژه ای بنام « هزاره» وجود دارد،« مشکلی» که هنوز می تواند قتل صد ها نوجوان دانش آموز را مباح بداند. دردورهء شاهی وجمهوریت شماری از شخصیت های فکری هزاره وشیعهء افغانستان ، مبارزات سیاسی ای را برای احیای حقوق قومی ومذهبی خود آغاز کردند، روندی که درجریان جنگ علیه شوروی نیروگرفت ودرجریان دولت سازی ها بلاخره هزاره ها را هم به دسترخوان قدرت افغانستان شریک کرد. چیدمان قدرت درکنفرانس بن 2001 نشان دهنده همین تضادهای اجتماعی افغانستان بود که بخشی از آن به سهم خواهی هزاره ها درچند دهه برمی گشت. حضور معاون دوم به صورت ساختاری از قوم هزاره درنظام جمهوریت بدان معنا بود که بخشی از حذف اجتماعی وسیاسی این قوم جبران شود. مردم هزاره که در بیست سال گذشته به دلیل تلاش برای تحصیل باز مورد هدف های مختلف قرار گرفتند، دست کم حضور خود درعرصه سیاسی بیست سال اخیر افغانستان را محصول رهبری عبدالعلی مزاری می دانند وبه همین دلیل به او به عنوان نماد هویت خود فراتر از حزب وتنظیم او ومسایل عقیدتی وحتا مذهبی می بینند. انسان هزاره تاریخ عظیمی از رنج را پشت سر دارد وبرای سربالا کردن وخودرا یافتند درجامعه ای که همواره تردش کرده ودست کم گرفته اش، نیاز به یک نماد برای هویت سازی دارد. این نماد دردیگررهبران هزاره انگار متصور نبوده است ومزاری را به عنوان این نماد برگزیده اند.همین اکنون نیز هزاره ها به جرم هزاره بودن با تهدیدات بلندی درداخل افغانستان زندگی می کنند وهزاره ها تفاوتی چندانی از برخورد امیر عبدالرحمن خان تا تهدیدات کشتار جمعی خود درقرن بیست ویک نمی بینند. این نگاه به هزاره ها ست که برای آنان تعیین کننده بوده است . ازسویی این نگاه باعث ستم وقتل آنان شده است واز سویی آن هارا به داد خواهی وایستاده گی کشانده است، چیزی که آنان درنمادی مانند چهره مزاری آن را دنبال می کنند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا