ٍ
قلمرو فارسی

روایت احمدی از«گلشهر» تا واشنگتن دی سی

علی احمدی نیز درمقدمهء کتاب خود نوشته است (که من گلشهر را دوست دارم، شهر بیم ها وامید های دیروزم، شهر کریم غول،شهر ثارالله،شهر میدان حافظ...)

«گلشهر» در حاشیه ء مشهد ایران ، شهری است که با مهاجران افغانستان مشهور است، عمدتا هزاره های افغانستان در چند دههء رنج وملال آواره گی این گوشه فقیر نشین مشهد را ساخته اند. علی احمدی دولت که خود یکی از آواره گان این سالهای افغانستان درگلشهراست، به تازه گی کتابی درآمریکا منتشر کرده است که به روایت تازه وجزای نگرانه ای از وضعیت آواره گان افغانستان درگلشهر به عنوان نمونه ای از زندگی مهاجران افغانستان درایران ارایه می دهد. این کتاب که با نام«گلشهر؛ خاطرات یک زمین شناس به قلم علی احمدی دولت انتشاریافته است درچند فصل به روایت زندگی شخصی نویسنده وجامعهء آوارهء افغانستان دراین گوشه حاشیه نشین ها وآواره های افغانستان پرداخته است. کتاب در بیش از صد عنوان به فصل های مختلف زندگی نویسنده وروی دادها ،وضعیت ها واتفاقات پیرامون او در میان آواره گان گلشهری افغانستان ومحیط میزبان پرداخته است. از نظر قطع وصحافت وکیفیت چاپ وآراست وپیراست امروزی کتابی درخورد ارایه شده است. پرداخت وروایت احمدی دراین کتاب بسیار صمیمانه وبا نثری روان ارایه شده وتوانسته است رنج ها، حرمان ها، آرزوها ، ناداری ها، تلاش ها وموفقیت هایی نویسنده ، اطراف او وجامعهء هزاره آواره افغانستان دراین گوشه پرت ایران را با تلخی بازتاب دهد. درمقدمهء این کتاب به قلم محمد علی واعظی آمده است که(«گلشهر»، زاغه ای که از چهار دهه پیش به این سو،مامن پناهنده گان افغانستان بوده است، … گلشهر واقعی آن چیزی نیست که در اذهان ترسیم شده است. این محله مثالی از یک اجتماع پویاست که با رنج ومقاومت شکل گرفته است وسرگذشت تکوین وتحول آن ، آیینه خاطرات چند نسل ا زمهاجران ومیزبانان است. دری هزارگی وفارسی مشهدی به گلشهر هویتی پربار بخشیده است.)

علی احمدی نیز درمقدمهء کتاب خود نوشته است (که من گلشهر را دوست دارم، شهر بیم ها وامید های دیروزم، شهر کریم غول،شهر ثارالله،شهر میدان حافظ…گلشهر تنها خیابان باریکی نیست که حتا جای پارک موتر ندارد؛ گلشهر من جایی است که پدران ومادران ما درآن پیرشده اند وما کودکی های مان را درکوچه پس کوچه های آن جا گذاشتیم.)

این کتاب درواقع بخش از سرگذشت دردناک وپراز رنج ملل هزاره های آواره افغانستان درایران نیز است وبه نحوی به این سوال ساده پاسخ می دهد که آیا هزاره های مهاجر افغانستان در ایران لای گلبوته بزرگ شده اند وپذیرایی میزبان به دلیل قومیت ومذهب از آن ها متفاوت بوده است؟ آنانی که با گلشهر وجامعهء گلشهری وحاشیه نشین آشنا هستند به این موضوع واقف اند اما علی احمدی دراین کتاب  بسیار صمیمانه به طرح وروایت خاطراتی پرداخته است که نمود ونشان بارز زندگی دررنج این مردم دراین سالهاست، سالهایی که اکنون می رود تا به نیم قرن پهلو بزند.

«تازگی ها با هزار جنگ با ننه ام وبا پول قرض از دایی ام، برای مان یک تلویزیون پارس سیاه وسفید خریده بود تا ازخانه ء عمو محمد حسین جمع شویم ودعوا های دایمی ما وبچه های عمویم کمتر شود. آن وقت ما دربلوار طبرسی وبه گفتهء ننه ام در گلوار طبرسی زندگی می کردیم.خوب ازقصه دورنشویم تازه چند روز بعد ازاینکه بابا قرض داری دایی بابت تلویزیون را خلاص کرده بود ومن داشتم آماده گی می گرفتم که یقه ننه را جفت کنم که به بابا بگوید که من دوچرخه می خواهم، که اجل فرصت نداد ودر شب اول محرم 1369 بابا رفت بهشت! بعد از آن اتفاق ، من ماندم وهزار غم که مهم ترین آن نداشتن دوچرخه بود. …» روایات ساده وصمیمانه ودرعین حال نشان دهنده ء رنج از این دست دراین کتاب بسیاری اند . این که خود نویسنده با از دست دادن پدر درکودکی باید به دنبال کار باشد تا هزینه نان خانه را تامین کند ، حدیث بسیاری از احمدی های دیگر درگلشهر وفراتر ازآن است. این کتاب درنوع خود تنها کتابی است که به شرحی بخشی از سرگذشت جامعه ای در حومه وحاشیه های آواره گی پرداخته است.احمدی درمقطع کارشناسی ارشد در رشتهء زمین شناسی تحصیل کرده است که  این موضوع نیزخود حدیث مفصلی دراین کتاب دارد ودراین کتاب به شیوهء جذابی به قصه هایی پرداخته است که شاید هیچ کس بیرون از گلشهر بدان نپرداخته باشد وآن رنج نامه ای است که جامعه ای از سر می گذارد وکشیدن این رنج را وظیفهء خود وتقدیر الهی میداند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا