هشتم ثور درافغانستان دو تعریف وروایت دارد، روایت وتعریف اولی این روز را روز سیاه دیگری همچون هفتم ثور می داند، براساس این روایت این روز،عامل جنگ های داخلی، ویرانی شهرکابل ودوام بحران درکشوربه حساب می آید ودر طرف دیگر مجاهدین، این روز را روز پیروزی جنگ دربرابر شوروی ودستاورد مبارزهء مستمر ملی واسلامی برای حفظ آزادی کشور می دانند. درمیانهء سیتز میان این دو دیدگاه روایت دیگری از هشتم ثور نیز می توان یافت وآن؛ نمود یک تضاد تاریخی ملی برسر توزیع قدرت است، هشتم ثور برای نخستین بار چیدمان قدرت سنتی حاکم برافغانستان را برهم زد، به سخن دیگر هشتم ثور، نمودیک جنگ تمام عیار قومی بود.
روایت سوم از این روز روایتی است که درافغانستان کم تر کسی حوصلهءپرداخت علمی وتحقیقی را به آن داشته است وحتا کم تر کسی این وجه جنگ های داخلی دههء هفتاد را به صورت رسمی تایید می کند. عمدتا درتعریف جنگ های داخلی مجاهدین وغیر مجاهدین این روایت ارایه می شود که جنگ برسر قدرت بین چند رهبر وچندنفر بود، یا با این تبصره که وحدت ملی کشور خدشه دار می شود از کنه ماجرا کسی پرده بر نمی دارد.
اما آنچه درهشتم ثوردرکابل رویداد، در نگاه اول جنگ میان دو حزب جمعیت اسلامی وحزب اسلامی افغانستان بود که به لحاظ ایدیولوژیک کاپی همدیگر بودند وهیچ تضاد ماهیتی دراین دوحزب دیده می شد بلکه هردوی این احزاب، چه دردورهء اشغال افغانستان توسط شوروی وچه پیش از آن، “دوشادوش” همدیگروبا یک شعار مبارزه کرده بودند. پس آنچه آن هارا رو به روی هم قرار می داد، نه باور های متفاوت ومتضاد ایدیولوژیک،بلکه پای بست های قومی، تباری وزبانی آن ها بود واصل مساله این است.
جنگ گره های دههء هفتاد کابل، عبارت بودند از: جمعیت اسلامی با اکثریت مطلق تاجیک وفارسی زبان، حزب اسلامی با محوریت پشتون گرایی، جنبش ملی اسلامی با داعیه ترکستان وحزب وحدت اسلامی با محوریت واکثریت قاطع هزاره ها وشیعه های افغانستان واین چیدمان نشان دهندهء یک جدال ونزاع قومی است، تا جنگی براساس باورهای سیاسی وحتا ایدیولوژیک،مذهبی ودینی.
اشغال شوروی برهم زنندهء نظم سنتی قدرت درافغانستان بود،قدرتی که عمدتا در سه سده پسین در میان اقوام درانی وغلجایی با نزاع های خونین در تقسیم وکشاکش بود ولی به هرحال حاکم نهایی یکی از این دوشاخه بود. درجنگ با شوروی اما دنیای غرب وعرب وهرکشوری که مخالف شوروی بود، هرکسی را که درداخل افغانستان علیه شوروی می جنگید،تجهیز کرد ودرنتیجه پس از سقوط حاکمیت داکترنجیب الله و خروج شوروی، قدرت های نوی درافغانستان ظهور کردند.
این قدرت های محلی وملی،حاصل جنگ با شوروی بود وبرهم زنندهء نظم وساختار سنتی قدرت درافغانستان واین مساله، مسالهء اصلی مشکل ساز وبانی ودلیل اساسی جنگ های داخلی کابل درسالهای هفتاد خورشیدی بود .
چنانچه این جدال برسر توزیع قدرت ادامه یافت وطالبان نیز به عنوان جریانی با عین کیفیت درنقطه ء مقابل ظهور وبروز کرد. دوام این نزاع درکنفرانس بن به چینش قدرت براساس قومیت های افغانستان منجر شد ولی با همهء اینها هیچ کدام از این جریان های جنگ گره وحاضروناظر عرصهء سیاسی ونظامی کشور درنیم قرن اخیر، حاضر به بیان این وجه از جنگ ومجادلهء شان نیستند .
همهء این جریان هابه جنگ ها وتضادهای شان نام ها وعناوین دیگری می دهند ودرنتیجه بحران هم چنان برسر توزیع قدرت دوام یافته ودامنه های جدید تری پیدا می کند. تکثر قومی دربسیاری از کشورها وجود دارد چه کشورهای شبیه افغانستان وچه کشورهای توسعه یافته واین بخشی از طبیعت جوامع انسانی است. اما درافغانستان کسی جرات طرح این مسایل رادرعرصهءسیاسی ندارد ودرعرصه های علمی وجامعه شناسی هم انگار، ظرفیت بررسی وطرح راهکار وجود ندارد.
تجارب بسیاری از کشورها وجدال های هویتی وقومی برسرتقسیم وتوزیع وتوزان قدرت، منجربه دریافت تجارب وانتخاب راه های بهتری در زندگی جمعی شان شده است. انتقال این تجارب علمی ونگاه صادقانه وانسانی می تواند،نزاع های درونی افغانستان را دست کم دربعد انسانی آن کاهش بدهد ودربعد سیاسی هم به طرح واحیاناً اجرای راهکارهای امروزی وموثر بی انجامد . ساختارها، نظام ها، دولت ها وهمهء آن چه قدرت را می تواند جمع وتقسیم کند، قابل تغییر وانعطاف است وباید باشد تا مردمی بتوانند زنده گی کنند وزنده بمانند. اما امروز انکار این تنش وتضاد قومی وتباری، باعث شده تاعمق این تنش در خانه به خانه وانسان به انسان این سرزمین رخنه وریشه کند. مشکل افغانستان تنها وضعیت سیاسی حاکم امروز نیست، مشکل این است که به لحاظ اجتماعی یک تغییر گسترده وماهوی در بدنه های جامعه رخ داده وکسی نه آن را می بیند ونه برای درمان آن چاره ای دارد. همه درپشت صحنه یکی از این مجادله گران جنگ قومی اند ودر پیش صحنه سخن های دیگر ولوکس تری بر زبان دارند. بنا براین توجه به این وجه سوم هشت ثور یکی از مهم ترین مسایلی است که می تواند انگیزه ها وعوامل اساسی بحران افغانستان را دست کم دربعد داخلی روشن کند.