کتابِ زننامه در ۱۵۲ ورق، بهارِ سالِ ۱۴۰۰ توسط انتشارات مقصودی در کابل چاپ شده است. موضوع کتاب نقدِ گفتمانِ پدرسالار است. کتاب سه بخش دارد: بخش نخست انتقاد از تعبیرها و برداشتهای بدوی مردانه در مناسبات فکری و فرهنگی جامعهی مردسالارِ افغانستان در بارهی زنان است. بخش دوم برداشتهای مدرن و معاصر در بارهی زنان کشور در مناسباتِ فکری، فرهنگی و اجتماعی است. در بخش سوم چشمانداز فیمنیستی و پسامدرن به مناسبات فکری، فرهنگی و اجتماعی زنان افغانستان پرداختهشده است.
یعقوب یسنا در یادداشتهای اینکتاب از چشمانداز فیمنیستی، ساختارهای فکری، فرهنگی و اجتماعی جامعهی افغانستان را نقد کرده است. نویسنده در کتابِ روشنگری افسون به سادهانگاریهای معرفتی مناسباتِ فکری، سادهانگاری مناسباتِ هستیشناسی، سادهانگاری مناسباتِ ادبی و مناسباتِ علمی و آموزشی نقد وارد کرده بود. اکنون در کتابِ زننامه به نقدِ گفتمان پدرسالار پرداخته است.
باتوجه به اینکه کتابِ زننامه بعد از کتابِ روشنگری افسون چاپ شده است میتواند ادامهی آن نقد نوشتهها در موضوعِ دیگری باشد. این سخن را از آن جهت عرض کردمکه کتاب روشنگری افسون گنجایش در خود جا دادن این کتاب را نیز داشت و میتوانست خوانده شود. یادداشتهای کتابِ زننامه به موضوعات بسیار داغِ روز پرداخته است. داغ از این جهت استکه جامعهی ما تازه به درک نسبی حقوقبشری و علم انسانشناختی دست پیدا کردهاست. اگر قرار براین میشد که یادداشتهای زننامه در کتاب روشنگری افسون بیاید، کتاب روشنگری افسون از چهار بخش، به پنج بخش افزایش پیدا میکرد و آن بخش را نویسندهی کتاب، سادهانگاری انسانشناختی یا سادهانگاری حقوق بشری نامگذاری میکرد.
یادداشتهای کتاب زننامه از طرفِ یک شهروندِ افغانستانی نوشته شده است؛ شهروندیکه بیشتر در روستا زندگی کرده است و از مناسبات فکری، فرهنگی و اجتماعی آن جامعه آگاه است. سادهانگاریهای حقوقبشری را عملا دیده است و شاهد بوده است. از این لحاظ استکه نویسنده از عهدهی هر عُنوان بهخوبی برآمده است و راهحلهای مناسبی، ارایه کرده است.
بخش نخست کتابِ زننامه، انتقاد از تعبیر و برداشت بدوی مردسالار از مناسباتِ فرهنگی و اجتماعی زنانه است. بهترین زن (زنِ گُم نام)؛ زنِ مرد صفت؛ زنذلیل؛ زن (سیاهسر، سیاسر)؛ دختر (مال مردم)؛ حرام شدنِ زن؛ زن (ناموس)؛ بد دادنِ زن؛ مرد، غیرتی/ زن، حسود از عُنوانهای بخشِ نخستِ کتابِ زننامه است. نویسنده از پسِ این عنوانها بهخوبی برآمده است؛ توضیحات و راهحلهای مناسبی ارایه کرده استکه میتوانند کارایی داشته باشند. خواننده در نخستین ثانیههاییکه عُنوانها را مرور میکند؛ عنوانها با آنکه ترکیبات جاندار و جالبی استند؛ در نظرش بسیار ساده و سطحی میآیند. یعنی خوانندهایکه شهروند افغانستان است، با این موضوعات درگیر بوده و بهتعبیری، برایش عادی است و در جامعه، عمومیت پیدا کردهاند. اما زمانیکه کمی دقیق میشود و بعد توضیحات ارایه شده را میخواند پیمیبرد که این موردهای ساده و پیش پا افتاده، نیاز به چوناین نویسنده و توضیحگری داشته است.
مطالعهی بخش نخست کتاب، دو تا از خاطرهی تلخ را بهیادم آورد. خاطرهی نخست: روزی در جایی نشسته بودم. یکی از همسایههای ما آمد، گفت: عالمپور این فورم را به من خانهپری کن. گفتم: چشم. قلم را برداشتم و به خانهپری فورم شروع کردم. فورم از ادارهی احصاییه و معلومات بود. شهرت خودش را میدانستم، نوشتم. بعد از آن شهرت پدر و برادرش را هم نوشتم. در قسمتی رسیدمکه باید شهرت خانمش را درج فورم کنم. توجهام بیشتر به نوشتن بود تا مبادا اشتباه شود. گفتم: برادر اسم خانم تان را بگویید! گفت چرا؟ گفتم باید درجِ فورم شود، الزامی است. کمی سیاه و سرخ گشت، گفت: «مره تیر از شناسنامهاش. بده فورمه ره»، گفتم اشکالی نداره بگویید تا در اینجا بنویسم. گفت امکان ندارد، فورم را از دستم گرفت و رفت…. آری! ما در چوناین جامعهای زندگی میکنیم؛ جامعهای که نوشتنِ اسم مادر مان در روی سندِ ضروری، ننگ است. گرفتنِ اسم خواهر مان ننگ است. گرفتن اسم خانم مان ننگ است.
خاطرهی دوم از این قرار است: یکی از خویشاوندان ما به لقای حق پیوسته بود. (انا لله و انا الیه راجعون). طبق معمول، در رخنامهام، خبر وفات او را نوشتم. نیت بدی نداشتم، یعنی قصدِ بیاحترامی هرگز نداشتم. فقط خواستم با نوشتن اسمش احترامی گذاشته باشم. یعنی او خانم بود و من اسم آن خانم را در اعلان فوتی نوشته بودم. برای خودم کار ضروری پیدا شد، نتوانستم به مراسم جنازه شرکت کنم. پدرم شرکت کرده بود. یکی از اقاربِ نزدیک آن خانم با پدرم برخورد کرده بود که چرا فرزند تان اسم خانم را در اعلان فوتی نوشته است. گفته بود این بسیار زشت است. اگر پسر تان را گیر کردم با او میفهمم. حالا من ماندهام و با یک عالم دلهره و ترس. نگران جانم استم… . بههرحال. این خاطرههای تلخ و بهشدت زننده، گوشهای از حقیقت زندگی و جزیی از فرهنگ جامعهی بدوی مردسالارِ ماست. ما مردان افغانستانی، خیلی ظالم تشریف داریم و بهشدت اهل تفکر بدوی و مردسالار استیم. در بخشِ نخستِ کتاب زننامه بهتفصیل به این موارد پرداختهشده است و راهحلهای مناسبی نیز پیشنهاد شده است. امیدوارم بخوانید و به آگاهی تان بیفزایید.
یعقوب یسنا، دستِ بلندی در ترکیب سازی دارد و این مزیت را اگر از خیرِ سرِ شاعریاش بدانیم بیمورد نیست. در زمینهی نقد ادبی نیز کارهای درخشانی انجام داده است. با آنکه موضوع کتابِِ زننامه «نقدِ گفتمانِ پدرسالار» است؛ میتواند فلسفهورزی هم باشد. موضوعِ کتابهای «داناییهای ممکن متن» و «روشنگری افسون» نیز فلسفهورزی است.
زنِ مستقل؛ سیاست (امرِ مردانه)؛ نادرستی داستانهای دختران و زنان قربانی؛ اخاذی جنسی، تجاوز و معاشقه؛ غم نام، غم نان یا غم جان (نام زنان کجاست؟)؛ تقلیل وضعیت اجتماعی و حقوق اساسی زنان بهمناسبتهای تقویمی؛ معاونتهای والی برای زنان، حمایت از کلیشه یا حمایت از زنان؟؛ ضرورتِ حضورِ زنان در جامعه؛ حضورِ زنان در جامعه، تضمینِ توسعه و مدارا؛ زنان قربانیان جنگ چهل ساله و خشونتِ ساختاری علیهِ زنانِ در افغانستان از جمله مواردی استند که در بخش دوم کتاب زننامه، تحلیل دقیق و بررسی موشکافانه شده است. نویسنده، تحتِ کلان عنوانِ (برداشتِ مدرن و معاصر از مناسبات فرهنگی و اجتماعی زنانه) این موارد را بررسی کرده است و با آنکه در جامعهی مردسالارِافغانستان زیسته است؛ از پسِ هر عُنوان بهخوبی برآمده و با آوردن مثالهای زنده و تاریخی، موضوع را چاقتر کرده است.
تمرکز و توجه بیشترِ بخش نخستِ کتابِ زننامه به نقدِ مناسباتِ فکری و فرهنگی جامعهی افغانستان است. بخش دوم کتاب، حکومتِ مردسالارِ افغانستان را به نقد گرفته است. یسنا در بخش دوم کتاب، در رابطه بهحضور زن در جامعه چوناین دیدگاهی ارایه میکند: «… جامعه بیحضور زن نمیتواند جامعهی مدرن، متمدن، توسعهیافته و آزاد باشد. بنابراین اگر بخواهیم واردِ یک جامعهی متمدن و توسعهیافته از هر نگاهی بهخصوص از نظرِ مناسباتِ بشری شویم، باید از زنان حمایت صورت بگیرد تا زنان بتوانند در جایگاههای مهمِ تصمیمگیری اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار بگیرند. با قرار گرفتن زنان در چوناین جایگاههایی میتوان امیدوار به تحقق حقوق، نقش و حضورِ زنان در جامعه بود.»
بخشِ سوم کتابِ زننامه به مسایلِ (برداشتِ فیمنیستی از مناسباتِ فرهنگی و اجتماعی زنانه) پرداخته است. خود بیانگری و زبانِ زنانه؛ زن (مسخشده)؛ بکارت، شیفتگی مرد به خون؛ بدنِ زن میل جنسی مردانه و گفتمانِ قدرت؛ جنسیتزدگی و تولید ادبیاتِ زنستیزانه در نظام آموزشی؛ روایتِ زنانه از زندگی (بهمناسبتِ کارزارِ روایتِ زنانه و داناییهای فیمنیستی (گنجایشِ درکِ متفاوتِ جهان) از کوچک عُنوانهایی استند که در بخش سوم کتاب زننامه بررسی شدهاند.
«خشونت رفتاری علیهِ زنان در افغانستان» و «داناییهای فیمنیستی…» گفت وگوهای استند که رسانهها با یعقوب یسنا انجام دادهاند. اولی در نشریهی انترنتی کلکین نشر شده و در بخشِ دومِ کتابِ زننامه چاپشده است. دومی (داناییهای فمینیستی…) گفت وگوی استکه یسنا با نشریهی نیمرخ گفت وگو کرده است و در اخیر بخشِ سوم کتابِ زننامه چاپ شده است. این گفت وگو در کتابِ من (یعقوب یسنا از دیدگاه منتقدان) که بهزودی از چاپ بیرون میشود نیز آمده است.
نویسنده در بخشِ سومِ کتابِ زننامه نیز از عهدهی طرح مسألههایش موفقانه بیرون برآمده است و بهتعبیری «جان گپ» را گفته است. این بخش از یک نگاه میتواند نتیجهگیری کلِ کتاب باشد و از لحاظ دیگری هم میتواند جدا خوانده شود. در کل میتوانم بگویمکه موضوعات بررسی شدهی این بخش برایم بیشتر تازهگی داشت و بهقدر خودم آموختم و کمی هم خجالتکشیدم. خجالت بهاین دلیلکه منم یکی از افرادِ همین جامعهی مردسالارِ افغانستان استم.
در پایان به چند مواردِ اشتباه تایپیکتاب اشاره میکنم تا باشد در چاپهای بعدی برطرف شوند. مواردی را که در هنگامِ مطالعهی کتاب یادداشت کردهام یادآوری میکنم:
۱- در سطرِ دومِ پاراگرافِ دومِ صفحهی ۳۳ کتاب، واژهی «فرومایه» بهشکل «فرمایه» آمده است و پسوند «مایه»، نیز دوبار تکرار شده است و در سطرِ سومِ همین پاراگراف، نیز بهشکل «فرمایه» نوشتهشده استکه مراد از آن «فرومایه» است.
۲- در سطرِ نخستِ پاراگرافِ دومِ صفحهی ۵۳ کتاب از واژهی «باربار» واج (ر) از نوشتار مانده است و بهشکل «بابار» نوشتهشده است.
۳- در سطرِ ششمِ پاراگرافِ سومِ صفحهی ۵۸ کتاب از واژهی «برادرانش» واج (الف/ا) جا مانده است و بهشکلِ «برادرنش» نوشتهشده است. در همان صفحه، سطرِ نخستِ پاراگرافِ چهارم، نیز واج ( الف/ا) از ترکیبِ «مردسالارانه» جا مانده است و بهشکلِ «مردسالارنه» نوشتهشده است.
۴- در سطرِ اخیرِ پاراگرافِ سومِ صفحهی ۶۲ «افغانستان» بدونِ رعایت نیمفاصله و در دیگرجاهای کتاب با رعایت نیمفاصله، بهشکلِ «افغانستان» آمده است. در قسمتِ پرسشهای گفت وگویکه با نشریهی انترنتی کلکین انجام شده نیز بدون رعایت نیمفاصله آمده است. بههمینگونه واژهی «بهتر»، گاهی بهشکلِ بهتر و گاهی بهشکلِ بهتر نوشتهشده است. همچنان واژهی «چهگونه» در جاجای کتاب بهشکلِ چگونه و به شکلِ چهگونه نوشتهشده است. یعنی یک دست نیستند. البته در موارد بسیار اندک.
۵- در سطرِ سومِ پاراگرافِ نخستِ صفحهی ۷۴ کتاب، واج (ی) از واژهی «نصیحت» جا مانده است و به شکلِ «نصحت» نوشتهشده است.
۶- در سطرِ ششمِ پاراگرافِ دومِ صفحهی ۸۵ کتاب، واژهی «فرادست» بهشکلِ «فرداست» نوشتهشده است.
۷- در سطرِ پنجمِ پاراگرافِ نخستِ صفحهی ۸۶ کتاب، واژهی «بزایند» بهشکلِ «بزانید» نوشتهشده است.
۸- در سطرِ ششمِ پاراگرافِ سومِ صفحهی ۹۵ کتاب، واژهی «میگذرد» اشتباه شده است و بهشکلِ «میگذارد» نوشتهشده است.
ناگفته نباید گذاشتکه این کتاب از ارزش بلندی برخوردار است و جای این کتاب در جامعهی بهشدت مردسالار ما خالی بود. امیدوارم در جامعهی مردسالارِ ما از این کتاب، استفادهی درست شود. برای یسنا موفقیت و تندرستی آرزو دارم. گپ اخیر اینکه کتاب از نظرِ برگآرایی، کیفیت چاپ، طرح جلد قشنگ آمده و زیباست.